🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 زاغـه های زاغکی

(ثبت: 1066) فروردین 5, 1395 
زاغـه های زاغکی

خـلـوت شـاهــد ، ســرایـد ؛ کــومـه اش :

کاخ صـد اشـکـوب سنگیـن ، شعـر نیست

اولیـن شـاعـــر ، خــدا بــود ؛ و ســـرود

اصـل ، زیبایی ست ؛ جز این ، شعـر نیست

آل طــاهــا ،  شـد ؛ شـهـــودی را ، غــزل

رآس پـوتین ، راسـپـوتین ، شـعــر نیست 

حــور ، یعنـی : یک غــزل ، بسـیـار نــاب

عشق ، هرگز ! نزد خود بین شعـر ، نیست

می تـوان  تـدویـن صــد دیــوان ،  ولـی…

نـزد دیــوان ، آل یـاسـیـن، شـعــر نیست

یـازده  فـانــوس ، عـلـی ، بـر ره ، گـرفت

هفت، و چار اینست ؛ و پایین ، شعر نیست

ز این شـریعـه ، شـیـعـه ، تـا دریـا رسـیـد

هـر نـخ آب ، جـویی آبیـن ، شـعـر نیست

تــا زه و تـر ، گــو ؛ تـرانــه ، سـهــره وار

قطـعــه هـای  زاغ مسکیـن، شـعــر نیست

هفـت ، سـیـنی ، بـود  پـر گل ؛  سَنبـلیـک

درس عشقی دوست آیین ، شعـرنیست ؟ !

نطـع حجّاجان ، چه نـرد از عشق ، باخـت ؟

 عشق ، می بازد غـزل ؛ کین ، شعـر، نیست

چشـم زیبـا مصـرعان ، خوش قـافیـه است

سـرو  نامـوزون ، به تـوزین ، شعـر نیست

قـاضی یی منصـف شو ؛ و از آهــو ، بسنـج

نـافـه، نـاف شعـر ؛ و سرگین ، شعر نیست

گـر چـه ، دشـوار است ؛  از انسان ، داوری

شعـر، یعنی : بابک ؛ افشین ، شعــر نیست

زد  بفــرمـا ! مــرکل ؛ و نـادم ؛ چـو ، دیـد

شهر بی نظمی ست ؛ یوشین ؛ شعر، نیست 

……………………………………………………….

بفرموده نگار اعظم : (توضیح بیشتر )

.واژگان :

.سرودن = سراییدن .سهره وار نغمه خوانی کردن (در آذری ، «سَه رت دّی» ، سیره تدّی = چهچه زد = سهره مانند ،خواند  ) در آذری ، سهره به معنای عام پرنده خوش آواز است . بیشتر « سیره » تلفظ می شود . و چون ، صوتها  ،  اول ، در طبیعت ایجاد می شود . بعد انسان ، تقلیدش می کند . دراین مورد هم ، از سهره . یا سیره ،  سرودن را .(با تلفظ آذری) . ترانه ساختن . مثل بلبل ، چهچه زدن . سهره گون شدن . سهره

شریعه  = ورودی ساحل به  رود . مثل : شریعهء فرات و… شرع و شارع (فاعل) و شریعت ومشروع (مفعول) ، شرعیات …و…. معادلِ مصطلح اش  « طریقه » است .  ولی بیشتر« شریعه » برای دین ( دین عام است برای  « راه » ) ، ولی ، طریقه..برای پا را لل های معتقدات مشابه دینی و باور های توده ایست. مثل : درویشی و خانقاهی و.علی اللهی.و

دستور زبان

یکم نشانهء مثنی ، یا «دوتایی » همان ( ان ) است که عرب هم دارد . رخان = دو رخ ، دو گونه « دو خّد ». البته  در پارسی کهن ، [همی رفت ؛ خون از تن خسته مرد … لبان ، پر ز باده ، رخان لاجورد .] در واقع می شود گفت : بیش از( یک ) را  در پارسی جمع می  دانیم . در صورتی که  در باستان ، با تکیه به حر کت پایانی ، مثنی  را ، اراده می کردند  .مثلاً : گوش = گُشَ  = مفرد . و.گُشا  = مثنی

دوم – نشانه ء « ـه » در شریعه و طریقه  ، همان «ت»  مصدری است . و  به شکل  « ت » هم می شود نوشت. شریعت .و…عبارت « کن فیکون » دربین عوام رایج است. و از آن ، ( زیر و ز بَر شدن ) مرادشان است ؛ به غلط .( کن = فعل امر + ف َ= حرف ربط ، یَکون = فعل ماضی مطلق غایب« که علامت «یـ» برای غایب و «تـ» برای حاضر است  ) . شبیه « لن ترانی » از ترکیب « لن ترانیا » که خداوند ، در قران مجید ، در پاسخ استدعای حضرت موسی برای دیدار ، فرمود : « هرگز! مرا ، نمی بینی » که عامیانه اش ، در محاورات کوچه ، ( شِّر و  وِر ) اعوذ بالله_….که « لن » . برای نفی است ؛ و «تَ» علامت  مضارع بودن است . در پارسی (می) می آوریم . در مخاطب در عربی ، برای  « تو» و واژه  « ری = را » که مانده ء فعل ، از «رؤیت کردن» است .( « ر. ا. ی» = فعلی ، مهموز و معلول با هم ) .و اما ، « ن » . این هم ، مانند « یای وقایه » عمل می کند در پارسی .  مانند : فعل ( « می آ+ م = می آم ». که وقتی «یا »  وفایه می گیرد  . می شود . (می آیم ). که اینکار و ترکیب ، برای بهسازی تلفظ است . وبار دیگری ، به دوش ندارد . و « ی »آخری ، ضمیر شخصی است ؛ مساوی = « من »  . و حالت مفعولی دارد .پس ، جمله ، شد =  ( -هرگز- !  تو ، من را ، نمی ببنی)

ضرب المثل(صنعت ارسال المثل دربدیع)

[حلوای لن ترانی ..تا نخوری ؛ ندانی .]..ولی شاد روان دکتر علی، می فرمود : [ حلوای تن تنانی(جاییست).تا نخری ؛ ندانی ]…مرحوم جمالزاده :[ حلوای تن تنانی ، تانخوری ؛ ندانی ]  که . نوعی پاستیل  ساخته از آرد برنج و شکر و..

شرعیات

 ( اولین شاعرخدا بود ؛ و سرود.) .. که قبلاً ،در مورد موسیقی کلامی ، در شعری ، با نام  «پیتـکـو مُقـامی» نوشته بودم : [خلق نخست ، این است ؛ ,,کن,, اولین. صدا بود…صوت ست ؛ نبض هستی ؛ نـادی آن خـدا بـود] . که تلمیحی ، به موضوع آفرینش  در قران کریم است. که خداوند فرمود : « کن ! » باش  ؛ یا « بشو»  و « فَ + یَکـون » . پس ، شد . این واژه  را ، اولین واژه ، ازجانب مقام الهی خداوند متعال می  دانیم .

تاریخ ادبیات

اولین شاعربودن  خدا . آیات کریمه ، غالباً مسجع اند ؛ و گاه بیش از بیست فن ادبی  در یک آیه ( که قبلاً مفصل نوشته ام ).  والعصر ! و لیالٍ عشر ؛ و الشفع و الوترو…ولی ، هرگز ! شعر بودن مطرح نشده . . چون سجع به تنهایی = ( قافیه . وزن و…) است .و برای شعر بودن ،  کافی نیست  زیرا  (.شعر : بیان زیبایی هاست ، در کلامی موزون . مقفیّ . و خیال انگیز ) که سومی را،  فنون بدیعی ، برای (بیان ) ، رسالت دارند . که مبلغی از براهین بر ردِّ  شعر نبودن قرآن ، موسیقی شعر است . چون عروض ، عصارهء موسیقی است .وقران موسیقی  را رد می کند . پس قران شعر نیست .  البته همهء این انواع مستخرجه را ، سلیقهء پارسی  نمی  پسندد . و گاه بر آنها افزوده ایم . یا ردکرده ایم . مثل : وزن رباعی و وزن های بحرمتقارب ( که زحاف مقصورش ،« متدارک »است ).. وزحافات دیگرش…و.. ، که اغلب حماسه هایمان را ، در این وزن ها ، سروده ایم . مثلاً : ( مسعودی : شاهنامه اش را ،  در بحرمتقارب سالم سروده . « 4 تا فعولن »  و فردوسی : در متقارب محذوف) . و البته ، که  حماسه ،  از انواع ادبی ترجمه ای نیست ؛ شبیه انواع ادبی معاصر…  بلکه ، ملی است. خاصّ و خالص .و اما ، معجزه بودن قران ، در همین نوع ( بیان ) برای شعرای بزرگ مطرح است .که خود قران هم اشاره هایی دارد (هر کس می تواند ؛ پس ، یک سوره ای ، یا حتی ، آیه ای ، مانندش را بیاورید . که بسیار کوشیدند . و قران مانندهایی نیز  نوشتند . شبیه آیه ها . سوره ها .و  مطالب . و… که قرآنشان ، با خود شاعر مرد  ) مفصل این مطالب را ،  در لا به لای  مطالب مربوطه آورده ام . در ( نقد ها ) در ضمن ، در نظر داشته باشیم . که نحوهء کاربردی عروض عرب  هم ، دقیقاَ ، در شعر پارسی  لحاظ نمی شود . فی المثل : مصرع و بحرش .

تلمیح  به تاریخ  – و ..

1 – حَجاّج بن یوسف، خلیفهء ستمگر اموی ،( شیعه کش تاریخی ). که برایش فرش قرمز « نطع = سفره » ( کسی را ، شقه می کردند .  و به دوسوی ، می نهادند ) پس ، سفره ای خونین تعبیه می شد ؛ تا ، از روی خون عبور کند. [ النصـر ُ، بالـرعب ]؛ برای جلوس به تخت .این واژه صیغه مبالغه است . = بسیار حج کننده [. امروزه ، حجّاجان بسیارند ]. ولی واژه  در ابتدایش ، با ضمه باشد ؛ می شود اسم جمع حاجّ . ( همان حاجی ایرانی  )

2 –[ اصل زیبایی ست ] تلمیح تلویحی است ؛ به حدیث شریف نبوی .ص. ( انّ اللهُ جمیلٌ ؛ و یُحبّ الجمال )

3 تلمیح به قیام بابک خرم دین و پیروزی هایش است ؛ که با خیانت افشین ، شکسته و دستگیر و شهید شد .

4- خلوت شاهد ، نام یک کتابم . 

نظرها 21 
  1. نگار حسن زاده

    فروردین 6, 1395

    سلام وعرض ادب و احترام ملک الشعرای پاک

    شعر بسیار زیبایی بود

    از اونجایی که هر شعر شما کلاس درسه، باعث خوشحالیه اگه موارد آموزشی رو قید بفرمایید تا بنده و دوستان دیگر هم در خدمتتون بیاموزیم

    موفق و پیروز باشید

    درود بر شما

    با مهر و احترام

    • صباغ کلات

      فروردین 6, 1395

      .

      عید  نو  روز ،  هفت  سینی ……. شد 

      هفت سین  ، زیب  صحن   سینی  شد 

      نام   نـو  روز ،   زنــده   تر ، خـواهیـم 

      زان که ،  هنــــگام   بِه  گزینی    شـد 

      ور  نه   ؛ غفــلت کنیـم  ؛  می بینیــم 

      زنــدگی  ، بنجـــــــــــلان  چینی  ،  شد 

      در صناعـات  ،  صـرف  شد ؛  ابیات

      سجع و تلمیح و آن چه ،  بینی ؛ شد 

      قصدم ازاین قصیده ، تحریف است

      فی المثـل : شعـــر ،  باز بینی  ،  شد 

      اســم  اعظـم ، هـر  آن  کسـی   دانـد 

      زنـدگانی  ش  ، «  هفـت سینی  »  شد

      ………………………………………….

      سپاس بیکرانه .

      درود بی شماره 

      …………………….

      .ممنونم……………………………..

      .

  2. حسـین رضـائی

    فروردین 6, 1395

    سلام و درود استاد

    • صباغ کلات

      فروردین 6, 1395

      .

      نوروزتان  ،  خجسته ؛ بِه  از پار ؛ و پار ها 

      سر سبز و  تازه  دل ، چو  لب   جویبار ها 

      ممنونم ؛  ای عزیز ! قدم رنجه  کرده اید 

      دارم سپاس و شکر؛ نه صد،بل هزارها

      ممنــونم  ؛  از حسـین رضــایی  میهمــان 

      واجب   به   میزبان ؛ شده خدمت گزارها 

      ………………………………………………..

      درود بی شماره . 

      سپاسگزارم . پسرم . 

      ممنون………………

      .

  3. طارق خراسانی

    فروردین 6, 1395

    سلام و درود بر سلطان سخن

    حضرت استاد صباغ کلات

    دیر زمانی ست در مکتب شما  چگونه سرودن را می آموزیم.

    در پناه خدا شاد زی…………………………………………….

    • صباغ کلات

      فروردین 6, 1395

      .

      باز هم ، از روز  و  از نو روز ، شایسته است ؛  گفت

      گر چه ، گاهی واژه پنهان است ؛  و سر بسته  است ؛ گفت

      می شود ؛ ایهام   ، اشاره   ، اندکی    تلمیح  وار

      چون که  با این شیوه قدری ، نیش اش آهسته است ؛ گفت

      کار  و بارم   ، با ولیعهد کلام  ،   افتاده است

      در مقامی  این چنین ! موجز ،چه ! بایسته است ؛ گفت

      طارق توس خراسانی ، کم  این القاب  داد

       دست اگر از جان نشویم ؛ چشم خود شسته است ؛ گفت

      …………………………………………………………………………

      درود برشما

      سپاسگزارم . استاد عزیز

      ممنون………………………………..

      .

  4. عسل رادمنش

    فروردین 6, 1395

    سلام و مهر استاد ملک الشعرا

    شعر بسیار زیبایی بود/سپاس از شما

    مانا باشید/قلمتون ماندگار

  5. صباغ کلات

    فروردین 6, 1395

    .

    عید ، چنین است ! امه شادی و شور

    دیدن  فرزند ، فزاید ؛ سرور

    هانی ییر ؛ بِه ؛ ز هانی مون ، بسی

    تا ، ننمایم  ؛ شب گربه ،  سمور  

    نیست  زعسل ؛ پاک تر،  و صاف تر

    در   منش راد ،  ندیدم   ؛   غرور

    عید ،  مبارک ! دو  سه   بار   دگر

    رسم کهن ، مانِ  شه ،   و   شاهپور

    …………………………………………..

    دختربزرگمنشم . سپاس !

    عسل گرامیدختم . رادمنشید

    ممنون .

    درود ها …………………………………….

    .

  6. سوگند صفا

    فروردین 7, 1395

    سلام و عرض ادب 

    و درود بر ملک الشعرا

    استاد کلات بزرگوار

    عیدتان مبارک

    و روزگارتان به کام..

    لذت بردیم

    زنده باشین

    یاحق

    • صباغ کلات

      فروردین 7, 1395

      .

      خجسته  بادتان  نوروز ؛  هر سال 

      سلامت ، هدیه تان بادا ؛ بر احوال 

      بهــار است ؛  و  طراوت   بار ؛ باران 

      شکوفه آسمان کرده است ؛ غربال 

      صـفــای  آسمـــانی  ، شـد ؛  زمینی 

      که سوگندست؛طبیعت را،براِبدال

      همه  ایام  ،  زی ؛  شادان ،  سلامت

      نگردد  خـرّمی   ؛ مشمـول  اهمـال

      گذشته،هرچه باشد؛ماضی افتاد 

      خورد ؛ پرونده هایش ، مهر ابطال 

      …………………………………………..

      سپاسی بیکرانه ترین .

      درود های بیشمار

      ممنون………………………..

      .

  7. علی معززی

    فروردین 7, 1395

    سلام استاد گرامی

    نوشیدم از چشمه طبع زلالتون

    موفق باشید

    • صباغ کلات

      فروردین 8, 1395

      نوروز ، مبـــــارک ! همه ایام ، خجستک 

      زد لشکر گل ، بر تک  دی ،یورش پاتک

      دیگر  ، نشمارند ؛ که گل شاخه  به چندست ؟

      پاشیده ؛به هر باغ ، نه صد شاخه که صد لک 

      از رخت  سپیدش ؛ که  زغالی ، شده  بود؛  باغ

      خارج شده  ؛ بزم اش شده ؛ پر ترمه  و  بزمک 

      با نام عــــــــــــلی  ، کشورمان ،  هست  ؛ معزز 

      تبـــــــــــــریز ، مسخر شده ؛  با شهرت  بابک 

      ……………………………………..

      سپاسی بیکرانه پسرم . 

      ممنونم. بزرگوار. 

      درود ها ………………………..

      .

  8. زهره خسروی

    فروردین 7, 1395

    سلام و عرض ادب

    سال نو مبارک

    مدتی  بعلت مشغله های کاری نبودم

    خوشحالم  که آن استاد گرامی بعنوان ملک الشعرای وبسایت پاک انتخاب شده اند

    انتخاب شایسته ای ست .

    قدرت شاعرانگی شما بر کسی پوشیده نیست

    از کار خوب  سایت پاک هم تشکر می کنم

    • صباغ کلات

      فروردین 8, 1395

      .

      .

      ممنونم ؛ ای  عزیز ! مبارک  ، شود ؛ بهار 

      عیدت به گل نشسته ؛ بهاریت !روزگار

      عیـــــــــد سعید خسروی  ملک باستان 

      چون زهره می درخشدم ؛ اینک براین دیار

      شادم؛ زمقدمت ،که عیادت به کیش داشت 

      گل های   صد  بهــــار ، بر اقدام تان ،  نثـــــار 

      …………………………………………………….

      سپاسی  بیکرانه  ترین . 

      درودها …………………………

      .

  9. سمانه تیموریان

    فروردین 8, 1395

    درود به ملک الشعرای سایت پاک 

    خیلی زیباست 

    می آموزم در محضرتان استاد عزیزم 

    • صباغ کلات

      فروردین 8, 1395

      .

       شاکر لطف تو ، من ام  ؛ دخترم 

      عید  مبــارک !  همه   ایام   عید 

      دشت  ، مصفا  ؛  ز  نسیم   بهـار 

      مرغ چمان ،درچمن و  گل چمید 

      سجع سمانه ست، بنوازد؛ دری

      عطر شکوفه  ، به مشامش وزید 

      چهـر پدر ، سخت ، شکوفا  شود 

      تا   ،  رخ  گلچهـره ی فرزند ، دید 

      باغچـه ، گل  ،  با  قلم شاهـــرخ

      از  هنــر دوره  ی  تیمـور ،  چید 

      ………………………………………

      سپاسم بیکرانه است. 

      بزرگمهرگرامیدختم .

      دخترم ممنون. ………………………….
      .

      .

      • صباغ کلات

        فروردین 8, 1395

        .

        با  سلام . و پوزش .

        توضیح : 

         مصراع..

        سجع سمانه است ؛ نوازد ؛ دری 

        صحیح است . 

        (ب) در متن پاسخ زاید تایپ شده . 

        ممنونم.

        .

  10. بشیر امیدی

    فروردین 8, 1395

    دلت صاف و لبت زیبا ست
    قلم در دست تو گویا ست
    کلامت، واژه ات، حرفت
    میان شعر میرقصد 
    وبی شک در بیانت هست 
    درخت سیب پر باری
    که هر سیبی زمین افتد 
    سخن میگوید از قانون جذب یار و دلداری

     

    درود بر شما 

    بسیار زیبا سروده اید 

    • صباغ کلات

      فروردین 8, 1395

      .

      عجب دستی !

      به خوشدستی ،

      به رشک آرد ؛ دل شاعر 

      بهــار است ؛

      و  صفــا بیـــزان  ؛

       صفـــا  بارد ؛ دل شاعر 

      عجــب  

       تشبیه   زیبـــــایی !

      عجــب

        تلمیح     وا کاوی !

      چنین !

      ضرب المثل . باشد 

       بهـــا   دارد ؛  دل شاعر 

      بیاور .

      هرچه  غم داری . 

      مکن ابقا ؛ براین موذی 

      که  بینی 

      در جهان بینی 

      چه !  جا دارد ؛ دل شاعر 

      ……………………………………….

      سپاسگزارم تا بی نهایت ها 

      درودتان بیشماره ترین . 

      ممنون. ………………………..

      .
      .

  11. حسـین رضـائی

    فروردین 8, 1395

    سلام

    در محضرِ  استادِ دل ، آموختن سخت است

    شاگرد اگر کم بهره از درک است بد بخت است

    • صباغ کلات

      فروردین 8, 1395

      .

      باز ،  گفتی  ؛  یکی  ،  از آن  گفتار 

      شامــل  ما ،  شد ت ؟  خط  پر گار 

      نشود ساده  ؛ میهمـان  خواندن

      با  حسین  رضــایی  ،  افتد ؛ کار

      بی خیـــال  تمــام  این ها، باش  

      شعــــــر ،  گو ید  ؛ فراغت افکار  

      تا …، به مجموع خاطری  ، نرسی 

      یا،  به عشقی  ، نیایدت ؛ اشعــار 

      ورنه ، ما همکلاس و همدرسیم

      فاعتبر ؛  این ات  ! از اولی الابصار

      ……………………………………

      سپاسمندم بزرگمهرم .

      درودتان پسرم . 

      ممنون. ………………………….

      .

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا