🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
به شِکَّر خنده، بگشا آن دهان را
که از غم وارهانی یک جهان را
مبر آن روی زیبا در نقابی
به پیری می بَرَی خیل جوان را
از آن روزی که چشمم بَر تو افتاد
دَمادَم بشنوم از دل فغان را
از آن ظلمی که کردی با من ای ماه
بخوانم روز و شب صاحب زمان را
بقولِ خواجوی کرمانی ای دوست
«غنیمت دان حضورِ دوستان را»
بیا، دل ساربانِ کوی عشق است
هدایت می کند صد کاروان را
غزل هایم، اگر بر دل نشینند
بخواندم دفترِ صاحبدلان را
چه ها گویم زِ موجِ چشمِ مستی
که بَر خود می کشاند کهکشان را ؟!!
به جانِ هرچه عاشق در جهان است
پرستد طارقِ ما عاشقان را
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (7):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (12):
شهریور 8, 1400
سلام و درود
دل مهربان تان شاد و لب های غزل افشان تان خندان 🌹🌹🌹
پاسخ
شهریور 8, 1400
سلام استاد بزرگوار
بسیار زیباست
درپناه حق
👏❤️🌹🌺
پاسخ
شهریور 9, 1400
سلام
غزلی زیبا و دلنشین
برقرار باشید به مهر خدای مهربان
سپاس
🌹🌺🌹🌺🌹
پاسخ
شهریور 23, 1400
سلام خانم محندی گرامی
سپاس از حضور گرم شما
در پناه خدا🌿🙏❤️🙏🌿
پاسخ
شهریور 13, 1400
دررررروووود
جناب استاد طارق خراسانی نازنین
احسنت
محشر است این غزل ناب
◇◇◇
از آن ظلمی که کردی با من ای ماه
بخوانم روز و شب صاحب زمان را
◇◇◇
به فریادم برس تا بار دیگر
بیابم مقصد امن و امان را
چه می شد یک نفس گیرم به آغوش
سر و بازوی آن ارام جان را
◇◇◇
بخوان دوباره غزل های آتشینت را
بپاش سمت دلم عطر آستینت را
🌿🌺🌿🌺🌿🌺
در پناه خدا
پاسخ
شهریور 23, 1400
سلام بر بزرگ شاعر توانای سرزمینم
سپاس از حضور بسیار گرم و بداهه های زیبای تان که حتما مورد استفاده قرار خواهد گرفت.
در پناه خدا🌿🙏❤️🙏🌿
پاسخ
بستن فرم