🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
تا نفس هست ، به غیر تو مرا یاری نیست
تا تو هستی دگرم با دگران کاری نیست
چشم مست تو ندانم چه شرابی نوشید
که چنین مستی آن در میِ خمّاری نیست
بی تو در خانه همه پنجره ها می گریند
زندگی در پس پستوی دل انگاری نیست
دیده ام شاد از آن بود که بودی در بر
دیده را بی تو دگر کار به جز زاری نیست
هر چه آوارِ غمی بود به سر آمده است
سایه ی مهر تو باشد غمِ آواری نیست
من اگر بد، تو ببخشای که عالم دانند
در گلستان محبت گلِ بی خاری نیست
بی تو شاید اثر از باز دَم و دَم باشد
لیک دل مرده و از زندگی آثاری نیست
«عشق می ورزم و» دانسته ام این غوغاگر
جز به شادی، پی اندوهی و آزاری نیست
دلِ بیمار به چشمانِ تو زنده است، مبر
گهران را، بجز آنم که پرستاری نیست
بداهه
4 اردیبهشت1401
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (6):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (13):
اردیبهشت 5, 1401
درود بر استاد خراسانی
غزلی زیبا خواندم از قلم نابتان
من اگر بد، تو ببخشای که عالم دانند
در گلستان محبت، گلِ بی خاری نیست
عااالی بود استاد🌹🌹🌹
مانا باشید
پاسخ
اردیبهشت 5, 1401
سلام دختر ادیب و شاعرم
سپاس از حضور بسیار گرمت
دست روی بیتی گذاشته اید که من خیلی دوسش دارم.
در پناه خدا 🌿🙏🌹🌿
پاسخ
اردیبهشت 5, 1401
درود بر عزیز گرانقدر جناب طارق خراسانی
سروده ای بس زیبا بود لکن بر اساس فرمایش حضرتعالی بسبب فی البداهه بودن بزعم این درویش دو زمان حال و گذشته در هم ادغام گردیده است چنانچه عنایت شود بیت پنجم که از زمان حال سخن میگوید ناقض بیت ماقبل خود که بیانگر زمان گذشته میباشد گردیده است البته همانگونه که در قبل نیز بعرض رسید اینجانب نه بعنوان ناقد بلکه بجهت همفکری نظر خویش را ابراز میدارم و لذا با اجازه از سوی آن گرامی چند بیت را بصورت ذیل تقدیم میدارم بدیهیست که در فرصت مناسب چنانچه در غزل فوق نقیصه ای وجود داشته باشد آن ادیب گرانقدر آنرا بسلیقهٔ خود برطرف خواهند نمود
چشمِ مستِ تو ندانم چه شرابی نوشید
که چنین مستی آن در میِ خمّاری نیست
بی تو شاید اثر از باز دَم و دَم باشد
لیک دل مرده و از زندگی آثاری نیست
مهرِ رخسارِ تو بحرِ غمِ دل را خُشکاند
سایهٔ مهرِ تو باشد غمِ اداری نیست
دردِ دل را نَبَرَد نزد طبیبان طارق
کان دوایش چو تویی چشم به اغیار نیست
سلامت و موفق باشید
با احترام
🌹🌹🌹🌹
پاسخ
اردیبهشت 6, 1401
سلام و درود
سپاس از حضور و ابیات زیبای تان خصوصا این دو بیت :
چشمِ مستِ تو ندانم چه شرابی نوشید
که چنین مستی آن در میِ خمّاری نیست
بی تو شاید اثر از باز دَم و دَم باشد
لیک دل مرده و از زندگی آثاری نیست
در پناه خدا 🌿🙏👏🌹🌿
پاسخ
اردیبهشت 5, 1401
غم ادباری نیست
پاسخ
اردیبهشت 5, 1401
من اگر بد، تو ببخشای که عالم دانند
در گلستان محبت، گلِ بی خاری نیست
درود بسیار زیبا و روان سرودید👌👌
پاسخ
اردیبهشت 6, 1401
سلام و درود
سپاس از حضور آن عزیز
در پناه خدا 🌿🙏🌹🌿
پاسخ
اردیبهشت 6, 1401
درود ها بر شما
استاد جان
🌿🌷🌿🌺🌿
پاسخ
اردیبهشت 6, 1401
سلام و درود
سپاس از حضور گرمتان
در پناه خدا 🌿🙏🌹🌿
پاسخ
اردیبهشت 6, 1401
من اگر بد، تو ببخشای که عالم دانند
در گلستان محبت، گلِ بی خاری نیست
به به هزاران درود استادم عااالی دستمریزاد👏🏻👏🏻👏🏻🌹🌹🌹
پاسخ
اردیبهشت 6, 1401
سلام بر خانم ترکاشوند گرامی
سپاس از مهر حضورتان
در پناه خدا 🌿🙏🌹🌿
پاسخ
اردیبهشت 7, 1401
بی تو در خانه همه پنجره ها …. می گریند
درودها استاد
پاسخ
اردیبهشت 7, 1401
سلام بر خانم نوری عزیز
سپاس از مهر حضورتان
در پناه خدا 🌿🙏🌹🌿
پاسخ
اردیبهشت 8, 1401
درودها بر شما استاد گرامی ادیب فرزانه و فرهیخته
بسیار زیبا، دلنشین و سرشار از احساسات لطیف سروده اید
قلمتان نویسا
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
پاسخ
اردیبهشت 8, 1401
پاسخ
اردیبهشت 8, 1401
زیبا بود ودوست داشتنی درودها برشما استاد ارجمندم🌺🌺❤❤
پاسخ
بستن فرم