🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 عبــــادت شــــاعـــر ….

(ثبت: 261168) تیر 4, 1402 
عبــــادت شــــاعـــر ….

گفت با من یکی از اهل گذر
تو بخوانش ولی از اهل نظر:

ای که هیچت به دهرخاصیه نیست
داغ هایت به روی ناصیه چیست؟

گفتم ای بی خبر ، برای خدا
کم بزن حرف های پرت و پلا

نیست داغم به روی پیشانی
اثر سجده های طولانی

دیدی آیا به کاروان شتر
پینه بسته ست زانوان شتر؟

وزن آقا شتر و یا بانو
چون که آرد فشار بر زانو

زانوانی که هست عین بلور
پینه بندد نه بغتتآ به مرور

این ، اثرهای وزن سنگین است
داغ پیشانی من از این است

باعث داغ هاست وزن زیاد
که چنینم اثر به جبهه نهاد!

گفتمش : بنده شاعری سره ام
که جویده ست زهد خرخره ام

به ریا کی نماز بگزارم
مختصر را دراز بگزارم؟

شاعران صاحبان معرفتند
به عبادت روان معرفتند

هر کجا شاعری عبادت کرد
تو مپندار طبق عادت کرد.

 

 

نقدها
  1. * کُرَه! مگر درویش نماز می خواند؟! ………………..

    در یکی از روزهای پایانی فروردین 1361 پس از سپری شدن تعطیلات نوروزی ، «احمد عزیزی» به دفتر مجله ی جوانان امروز آمده بود تا همدیگر را ببینیم.بعد از صرف ناهار در رستوران روزنامه- که با سمفونی سرفه های شدید احمد همراه بود و آخر هم دلیل آن همه سرفه کردن های او را در همیشه ی دیدارها و با هم بودن هایمان ندانستم- به احمد گفتم: درویش*! تا کنون دو سه بار مرا به محضر استاد احمد فردید برده ای.اجازه بده امروز در با هم به دیدن استاد امیری فیروزکوهی برویم.قبول کرد و پس از تعطیل شدن اداره، پیاده از خیابان خیام به سمت بهارستان و از آنجا به دروازه شمیران و سپس خیابان زرّین نعل- که منزل استاد امیری آنجا واقع بود-رفتیم.در زدیم و استاد مظاهر مصفّا -ادیب و شاعر برجسته و داماد سیدالشعراء که خدایش رحمت کناد – در را به رویمان گشود و ما را به اتاق نشیمن استاد که دست کمی از حمام سونا نداشت راهنمایی کرد.استاد امیری بشدت سرمایی بود و با اندک نسیمی سرما می خورد و بستری می شد، لذا در آن وقت از سال هم بخاری منزلشان روشن بود.نشستیم و استاد امیری – که قبل از آن دوسه بار دیگر محضرشان را درک کرده بودم و مرا می شناخت – خوشامد گفت و حال و احوال کردیم.من که در مقابل گرما بشدت آسیب پذیرم ، داشتم هلاک می شدم که استاد امیری به دادم رسید و به استاد مصفا اشاره کرد تا از گرمای بخاری بکاهد.استاد مصفا در حالی که می گفت:این بخاری با همین میزان گرمایش تا اوائل تیرماه روشن است به طرف بخاری رفت.پس از پذیرایی با گز و شیرینی های خوشمزه ی یزدی باقی مانده از ایام عید، استاد امیری خواست تا شعر بخوانیم.من غزل بهاریه ای خواندم که استاد امیری به تشویقم پرداخت و از جمله گفت: «کاشان در همه ی مقاطع ماضیه شاعران خوب و برجسته ای داشته است…» که ناگهان عزیزی حرف استاد را قطع کرد و گفت : « الّا مقطع حالیّه! » همه جز استاد امیری بلند خندیدیم.
    به یاد دارم که عزیزی هم دو غزل خواند که مورد توجه و تشویق سیدالشعراء قرار گرفت. ساعت نزدیک شش عصر بود که از منرل استاد امیری بیرون آمدیم و هر یک به سوی منزل خود رفتیم .

    ______________________________________________
    * من اغلب احمدعزیزی را درویش خطاب می کردم. به یاد دارم روزی در خانه ی استاد فقید محمدعلی مردانی بودیم. اذان ظهر را که گفتند استاد مردانی به قصد وضو و اقامه ی نماز برخاست و خطاب به من و عزیزی گفت: وقت نماز است.
    احمدگفت: – البته به مزاح – کره ! درویش مگر نماز می خواند ؟! ما آن روز نماز ظهر و عصر را به استاد مردانی اقتدا کردیم .

  2. *دار قالي! بباف گيسم را ……………

    (سروده ای فاخر و تأثیرگذار از : اشرف گیلانی.)…………….

    دار قالي! بباف گيسم را……..آنکه از من سر است من بودم
    آنكه جمع است و باز هم تنها تووي يك بستر است، من بودم
    آنكه من بود و خوب مي دانست. لاف حق بود و بيشتر مي زد
    راندگي از بهشت يادش نيست آدمي ديگر است، من بودم

    دار قالي! طناب را ول كن. يك نفر از تو مار مي بافد
    يك نفر با طناب با زنجير صحنه اي گريه دار مي بافد
    گرچه بي پيله است تصويرت ، جنگلي از درخت ها هستي
    يك نفر هر چه برگ مي چيند ، مي نشيند بهار مي بافد

    دار قالي! طناب را ول كن . من سراسر به تور مي چسبم
    دام صيّاد و مرغ ماهي خوار. تا به دارت به زور مي چسبم
    شب دراز است و چشم سرگردان . بي تو از راه دور مي آيم
    قصه هايم چقدر طولانیست! من به سنگي صبور مي چسبم

    خستگي، انتظار، خاموشي. خسته هستي و دير مي خوابي
    زير و رویت چقدر توو خاليست. خسته و سربه زير مي خوابي
    با گناهي كبيره همبازي! مي روي از درخت ها بالا
    وان خالي پر است از آدم. با خيالات سير مي خوابي

    آنكه من بود و بيشتر مي شد با نبودن چه كرد ؟ او تنهاست
    راندگي از بهشت يادش نيست. رفت و بي من چه كرد؟ او تنهاست
    دار قالي! بباف گيسم را. آنكه از خود طناب مي بافد
    با خودش تووي خواب خواهد گفت:(( آخر اين زن چه كرد؟ او تنهاست)).

نظرها 13 
  1. علی معصومی

    تیر 4, 1402

    درودها نازنین
    ♡♡♡
    ماه پیشانی تو را دیدن
    به چکادم ندیده تقدیری

    من به رویای خویش مشغولم
    تو به آئینه سخت درگیری

    به کجا می بری مرا ول کن
    راه حلی نما و توفیری

    به جوانی قسم نفهمیدم
    از کحا آمدی تو ای پیری!

    ✍دلم گرفت و نوشتم

    • درود استاد معصومی عزیز…..دل زیبایتان منشأ و مخزن انوار الهی باد.

  2. درود بر شما
    زیباست
    قلمتان سبز🍃

  3. سیاوش آزاد

    تیر 4, 1402

    سلام
    سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ

    • درودتان….ترسم این است که این آیه ی مبارکه در موردم صدق کند:
      يُعرَفُ المُجرِمونَ بِسيماهُم…..
      که چنین مباد.

  4. استاد خوش عمل کاشانی ارجمند
    درود بر شما
    در پناه خداشادکام باشید
    🙏💐🌿🍃🙏💐🌿🍃

  5. سلام و درود و خدا قوت
    ان شاء الله این طور باشد

    • درود بزرگوار هنرمندا!
      این طور باشد یا نباشد؟….تیغ دو دم آخته اید………..

      • درود دوباره

        شاعران صاحب معرفتند

        به عبادت روان معرفتند
        ❤️🙏

  6. معین حجت

    تیر 4, 1402

    درود بر استاد عزیزم جناب خوش عمل کاشانی بزرگوار…
    👏👏👏💐💐💐💐

    • استاد مهرآیین جناب حجّت (بالغه) را درودها….ارادتمند و دعاگویم.
      🌸🌸🌸🌸❤️❤️🌺🌺🌺🌺

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا