🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 عقرب فریاد

(ثبت: 269363) خرداد 19, 1403 
عقرب فریاد

 

ناگهان‌ عقرب فریاد شد او
زهرِ خود ریخته و‌ شاد شد او

ظلم وی از سرِ کین نیست، ولی
باز بازیچه ی افراد شد او

من‌ خراب ار بشوم طوری نیست
شادمانم که چه آباد شد او

دشمن ضد من آخر ز چه رو
ناگهان‌ همدمِ اضداد شد او؟

خانه از داد به نامش کردم
بر تنم‌ آتش بیداد شد او

دیدمش درد ‌و به امداد شدم
درد من دید و به امداد شد او؟

ذات بخشیدن من‌ ذات خداست
مُلتفِت آه کزین داد شد او؟

بداهه
‌پ.ن
اتفاقی که چند هفته پیش رخ داد
در حیرتم از جان شاعرم که حدود بیست سال پیش سرود :

ز دنیا مرا دفتری بیش نیست
به یزدان که این است دارایی ام

 

 

نظرها
  1. عادل دانشی

    خرداد 19, 1403

    درود استاد خراسانی عزیز
    دردناتمه زیبایی ست .
    جالبه من هم مثنوی بداهه ای سرودم که امروز در سایت درج شد
    دقیقا همین اوضاع مردم رو در قالب مثنوی اوردم
    دل به دل راه داره
    پاینده باشی 🌸🌺🌷🌹

    • طارق خراسانی

      خرداد 19, 1403

      سلام عادل جان

      چه گویم ؟
      که ناگفتنش بهتر است
      سپاس از مهر حضورت

      در پناه خدا 🌹

  2. مهرداد مانا

    خرداد 19, 1403

    هرچند این شعر وصف حال خیلی هاست
    اما من واسه خواندن شعر اینجا نیامدم، آمدم تا تولد خانمم را اینجا جشن بگیرم. خوب خونه ی پدرمه …. به کسی چه ؟ 😠😠

    میان نوشیدنی ها هم
    هنوز تشنه ی آن لبم
    که نسبش به شاخه های تاک مریوان
    می رسد
    میان میوه ها لیمو و میان رنگها ،
    بلوط را بهانه کرده ام
    تا ترانه از تنت ساز کنم
    همین غریزه های بنفش،
    مرا به خوبی خوش می خوانند
    تا برای تفسیر *ان مع العسر یسرا *
    بدهکار مفتیان تریاک و تکفیر نباشم.
    چه سوالی ست
    که پیش از تو جهان مانا چگونه بود؟
    به یادم هست
    رودها در روده ی ماهیان لجن خوار
    شنا می کردند
    و خورشید ، از تطاول شب
    در شیار ذره ای پنهان بود
    و گاه از دیوار مشرق سرک می کشید
    به خواب خفته ی درختان !!!
    خانمم تو نبودی و
    جهان کلماتم تاریک بود
    _بی هیچ سوسوی و سرودی_
    و میان خورشیدها ی انقراض
    پی فسیل چراغی می گشتم
    که وامدار کنیسه های کور کینه جو نباشد
    آه … اگر این شعر ادامه داشت …
    می توانستم ارتفاع نخل آرزو را تخمین بزنم
    و رطب های رسیده دهانت را
    در سبد بریزم 
    می توانستم حتا
    پله ای از چوب عاج عروج بسازم و
    پاپتی تا ستاره های نگاهت بالا بروم
    می توانستم _آه اگر این شعر ادامه داشت.
    دامن از پولکهای پلک خسته ات پر کنم
    خانمم  تو نبودی و
    من برای تفسیر آیات زمین
    پای در کفش مداحان مجالس کیک و ساندیس ….
    رها کن مانا
    باد بانها همه به ریش باد می خندند
    تو هیچ گاه زورق زخمی این شعر را
    به ساحل نخواهی برد ….

    لار پنجم خرداد ۱۴۰۰

    خوب ، کسی که نیست
    خودم _ با اجازه ی باد _ شمع ها را شعر می کنم
    بادکنکی در گلوی منست
    که نمی ترکد
    وگرنه هیچ دیواری در جهان، برای پنجره ها رجز نمی خواند!
    من هم صدقه ی سر تقدیر ،
    بلوط پیری شدم که ریشه اش دست از ریش خاک بر نمی دارد
    تولدت مبارک
    اتفاق خاصی در جهان نیفتاده
    مگر تموجی در شعر مانا ، که شراب لاهوتیان ست.
    تو اگر به یک کلمه ام دخیل می بستی گلم
    پیراهنت بدهکار بادها نمی شد
    چه بگویم؟
    تقدیر برای بلوط و بابونه، خوابهای زرد دیده بود
    ..
    کیک، خودش را به چندین تکه تقسیم کرد
    فواره ای به سمت معراج شیرجه زد
    رقص چاقو با گلوی اسماعیل دیدنی ست
    تولدت مبارک
    رودی در نگاهم جاری ست
    که نشانی امواج را گم کرده است….. ( همین حالا یهویی )

    • طارق خراسانی

      خرداد 19, 1403

      سلام‌ مانا پسرعزیزم‌
      حافظ میفرماید :
      رندی آموز و کرم کن که‌ نه چندان هنر است
      حیوانی که ننوشد می و انسان نشود
      کرم‌کردی رند روزگار که جشن تولد دختر نازنینم را در این صفحه بر پا کردی سلامم ‌را خدمت آن خوشبخت ترین بانوی هستی برسان و همسری با مانا الحق افتخار بزرگی ست البته او‌ لیاقت چنین همسری را داشته و‌ مانا نیز ،
      خدا می گوید ما به مردان پاک‌ زنان پاک و‌ به زنان پاک‌مردان پاک عنایت می کنیم .
      بهترین ها را از خداوند سبحان برای او و تو و‌ فرزندانتان آرزومندم‌
      تقدیم به دخترم عزیزم:
      میلادت ،
      همانند رویش سبزه ای از خاک
      شکوفه ای بر شاخه
      و بارش باران بر تن‌ کویر
      معجزت عشق است
      و در خلوت تنهایی ام
      بیاد دخترم و‌ بر شادی پسرم
      شعر مانا را در جام وجود ریخته و‌ می نوشم..

      الهی پای هم پیر شوید
      فدای شما بابا طارق 🌱🌹❤️🌹🌱

  3. حمید گیوه چیان

    خرداد 19, 1403

    درود بر جناب خراسانی عزیز
    ابتدا تبریک بیشمار به مهرداد عزیز به مناسبت زادروز همسر محترمشان و تقدیم یک سبد عشق.

    اما درد عجیبی دارد شعرتان.
    چه میشود کرد استاد.

    این جهان یکسر غم و رنج است و درد
    در پیِ آسایشِ دنیا نگرد
    ما همه سنگیم و حق پیکرتراش
    پتکِ هستی میدهد ما را خراش
    ضربه میکوبد به جانت بی‌درنگ
    تا که گنجت را برون آرَد ز سنگ

    عزیز دل هستید و امیدوارم صبرتان هم مانند قلبتان به وسعت دریا باشد.
    شاد و سلامت باشید❤️❤️❤️💐💐💐

    • طارق خراسانی

      خرداد 20, 1403

      سلام حمید عزیزم

      سپاسگزارم لطف مدام و محبت های بی دریغ ات

      در پناه خدا🌹

  4. حدیث عبدلی

    خرداد 20, 1403

    سلام و درود های بی کران
    جناب خراسانی عزیز
    سروده ای غمگین از قلم توانمندتان خواندم
    الهی هرکجا هستید شاد و تندرست باشید
    شاعرانگی هایتان مستدام💐💐💐

  5. علی معصومی

    خرداد 20, 1403

    درودهای فراوان
    حناب استاد خراسانی نازنین
    چه نلموس و مصور سروده اید
    بسیار زیبا و دردناک
    عاقبت قسمت صیاد شد او
    عبرتی ساده قلمداد شد او

    انقدر سختی ایام چشید
    تا در این دایره استاد شد او

    بغض در سینه و ماتم در دل
    بعد هر حادثه غمباد شد او

    ناله در زمزمه اش پیدا بود
    با دلی غمزده اوراد شد او

    ای خوشا مرغ بلا دیده که باز
    از قفس پر زد و آزاد شد او
    #بداهه

  6. معین حجت

    خرداد 21, 1403

    درود استاد طارق گرامی …
    دستمریزاد …

    گر که ویران بشوم طوری نیست
    شادمانم که چه آباد شد او

    👏👏👏🌺🌺🌺

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا