🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 غروب خسته

(ثبت: 268705) فروردین 10, 1403 

غروب خسته

برای اینکه نگیرد کسی نشانم را
نگو به خاطره ها قصه ی نهانم را

خزان نیامده با شاخه ها تبانی کن
بدست شعله بده باغ و آشیانم را

به لال بودن من اکتفا نکن هرگز
ببُر به تیغ ندامت سر زبانم را

من از قبیله دردم خودت که مبدانی
شنیده ای ره و آئین و داستانم را

اگر به سوز دلم شک نمی کنی گاهی
به گل بگیر همیشه در دهانم را

کنون که متهم اول توام ای عشق
بکش به تیر ملامت تمام جانم را

به یاد وعده فردای بی سرانجامت
غروب خسته بکش رنگ آسمانم را

♤♤♤

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):

نظرها
  1. سیاوش آزاد

    فروردین 10, 1403

    سلام
    موید باشید

  2. طلعت خیاط پیشه

    فروردین 10, 1403

    درود بر شما
    🙏🌺🙏🌸

  3. طارق خراسانی

    فروردین 10, 1403

    سلام بر عزیز جانم

    غزل بسیار زیبایی ست

    اگر به سوز دلم شک نمی کنی گاهی
    به گل بگیر همیشه دَرِ دهانم را

    در پناه خدا 🌱👌👌👌👌👌👌🌱

    در پناه خدا

  4. معصومه بیرانوند

    فروردین 10, 1403

    سلام و درود بر شما
    عالیه

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا