🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 فرداهای باکره

(ثبت: 225954) خرداد 1, 1399 
فرداهای باکره

 

گوش کن به صدای قلبت
قتل عمد قلبت
در کوچه ای، در سایه
حرف های طرب دار بریده بریده
می دود تا اتاقی تاریک در غم ها و هیاهوی اشک ها
و چرا بعد از بادِ سحر، آرزوها
فرو نمی نشیند بر جام سرخ دل
و چرا این حقیقت
مرا نمی بخشد بر بوسه های تقدیر و سپیدیِ تن این شعر
تقدیری که سطرِ سرخِ لبانِ تو را
به خواب نمی برد!
از بس
رگی پنهان، خیره به پنجره ها
خیالِ پرواز دارد
و این پلُ
و این پلُ در شعر سپید
چرا می نوشد بال های کلمات را
در تاریک خانه یِ حجم جنونِ خرداد
و مزرعه
و مزرعه ی متروک، با ریشه های سبز
چرا حسرتِ دیدارِ تو را
پیاده می برد تا آخرین حرف
حرف هایی که تبسم ذهن را
مدام تکرار می کند در کوچه هایِ تشنه یِ رویا
در شبی مهتابی، با طعم گیلاس های قرمز…
چرا همه ی حرف های پوچ
غرورِ چنگال عقاب را
پُر می کند از خون، خونی در طوفان
و این طوفان
و این طعنه از حرف های یک عاشق
می ریزد بر چرخ نداشته ی پیچک های یاس خانه ام
تا سکوتی عجیب
غدغن کند فاصله را میان دو مرغ عشق
و من
و من تا مرز تکامل یافته ی یک مجسمه
فریاد های بی صدا را
در گیسوان پراکنده
بست می زنم
و قیام می کنم، تا علیه نداشتنت
رنگ صدایت را بشنوم
اما این شاخه های شکسته ی من
این ابرهای بی قرار
این فرداهای باکره
می برد شور تنهایی ام را
در فاضلابِ دستانی دیگر
و با خود می گویم
این تقدیر و آفتابش
چرا می طراود بر خلوصِ افق های پیدا از عشق
و سپید شعرم
چرا ثانیه ها به یادت، روی گونه های من
سرخ می شوند
و چرا این فاصله ها
این فاصله های آخری، دم از نبض تنهایی می زنند
نبضی که تو را وا داشت
عشق را تقسیم کنی، به جدایی…

محمدرضانعمت پور
8 اردیبهشت ۱۳۹۹

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند :

کاربرانی که این شعر را خوانده اند (1):

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا