🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
چشمِ تارم پس از او یکسره بارانی بود
دلم از شورشِ غم، هر شبه طوفانی بود
داغیِ عشق، دلم را چو به تسخیر کشاند
گویی آنجا نه دگر فصل زمستانی بود
دیدمش شور به پا شد به دل و دفتر عشق
پیش از آن کار قلم قافیه گردانی بود
باورم شد که وفادارِ دلم می ماند
غافل از آنکه فقط اهل سخنرانی بود
قبلهی من شد و هر بار طوافش کردم
کارم از دولت احساس نگهبانی بود
رفت و با رفتنش از زندگیام ایمان رفت
بی وفایی به کجا رسم مسلمانی بود؟
بعد از او وا نشده پای خوشی در دلم آه
هر چه آمد به سرم مطلع ویرانی بود
درد چون عشق به این سینه سرایت کرده
طفلکی دل که در این غائله قربانی بود
✍ #بهاره_کیانی
۹۹/۳/۲
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (5):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (11):
خرداد 18, 1399
رفت و با رفتنش از زندگیام ایمان رفت
بی وفایی به کجا رسم مسلمانی بود؟
درد چون عشق به این سینه سرایت کرده
طفلکی دل که در این غائله قربانی بود
عاشقانه ای حزن انگیز و درد آلود …
هم باور پذیر بود و هم خواننده می توانست به راحتی با شخصیت درون اثر همزاد پنداری کند .
درود بر شما
پاسخ
خرداد 18, 1399
با سلام و درود خدمت شما خانم کیانی
مهمان طبع لطیف شما بودم
بهره مند شدم
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
عشق باید که بر این سینه شبیخون بزند
شعله بر دامن صبر دل مجنون بزند
🌹🌹🌹🌹🌹
پاسخ
خرداد 29, 1399
سلام
غزل زیبایی ست
در پناه خدا
🌹
پاسخ
بستن فرم