![علی سلطانینژاد](https://sherepaak.com/wp-content/uploads/2019/06/admin-ajax.jpg)
🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
هر کس گذرش مرتبهای شد بچشندت
دیگر نتوانست رهایی ز کمندت
بیچاره کسی بود، دوا رانده بر این درد
خوشبخت، من و لذت آزادی بندت
صد کاسب دل، مشتری عشق تو بودند
دنبال تو بودند، که از من بخرندت
غافل که تو در این دل خون گشته خدایی
حتی به خدا هم، نگذارم ببرندت
اما به دلم تا به کجا حسرت دوری
پس کی بشود قسمتم آن موی بلندت
تصویر تو را بوسه زدن هرشب و هر شب
دل را به کجا میبرد، اینگونه روندت
باید به کجا گفت، ز بیداد تو ای عشق!
از دست چنین چشم پناهنده پسندت
ایکاش تو را، دست همین خاطرههایت
بر این تن سرما زده ی من بِتَنَندت
آخر تو کجا! یا به که! مشغول چه هستی؟
کاین شیوه شده، عادت چشمان لوندت
توصیف تو در شعر و غزل هم که نیاید
بالا تر از آنی، که برنجم ز گزندت
#علی_سلطانی_نژاد
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (9):
تیر 12, 1398
سلام و درود
غزلی بسیار زیبا از شما خواندم
دلمریزاد
در پناه خدا 🌿👏👏👏👏👏🌿
پاسخ
بستن فرم