🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 متهم

(ثبت: 1676) خرداد 19, 1395 

آی … اینجا یکی از دَردکشان نالان است

روز و شب یکسره از درد به خود پیچان است

قوت او خون دل و اشک غمش شُرب مدام

ذکر پنهان به لب و رو به خدا گریان است

نکند وای .. که دلداده و عاشق باشد

درد عشق ای رفقا آه که بی درمان است

***

باغ یغمازده از داعشیان را دیدم

باغ شدّاد، خدایی که ز آشوران است

مرغکی را به سر شاخهء خشکی دیدم

سیخ خشکیش ز منقار هم آویزان است

همچنان بود که می خواست بچیند لانه!

لانه یک مرغک بیچاره که سرگردان است؟

***

سالیانی است ندارد خبر از گل بلبل

عجب این است که آزاد و نه در زندان است

بلبلی مانده ز معشوق گل و پیرانه

همچو یک جوجهء گنجشک دلش لرزان است

و گلش نیز نه همچون گل بستان شما

که گلی رسته از آن گلشن پردیسان است

***

خود ببینید چه کرده است که باید این طور

سر کند عمرش و مستوجب این هجران است

پرس و جو کرده ام و گشته چنین معلومم

متهم عاشق یک نوگل خوش الوان است

آن که می سوزد و با هجرت گل می سازد

شاعری قاینی از جرگهء محرومان است

4/2/1394- مشهد  

نظرها
  1. محمدحسین پژوهنده

    خرداد 22, 1395

    درود بر همه دوستانی که آمده و خوانده و نظر نگذاشته اند

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا