🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
صدایم به موجِ صدایت گرفت
نفس را نسیمِ هوایت گرفت
دلم رفت تا پرتگاهِ سقوط
من افتاده بودم، خدایت گرفت
پل روز بر رود طغیان زدم
شبی که دلِ من برایت گرفت
قدم می زنم در مسیری رها
ازآن دم که من را دعایت گرفت
مرا شعر حرفی ست بی انتها
که ازعشق،رنگ و سرایت گرفت
صفایی به مثلِ صفای تو نیست
که جان را به سعی و صفایت گرفت
به امید آن صبح این خسته شب
غزل گفت و وام از ولایت گرفت
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (10):