🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
ای کاش می شد که…! ولی دیدم نمی خواهد
ایـن زخــمِ کهنه تا ابــد مرهم نمی خواهد
.
حــوا همیــشه لحـظهی حســاسِ تصمیمش
در فکـــرِ مشتـی گنـدم است آدم نمی خواهد
.
عمـریست بـا شعـر و کنایه گفته ام ، مِن بعد
رک بـا تـو می گویــم دگر مبهــم نمی خواهد
.
مشتـــاق یـا از مــن گـریـزانی؟ بگــو آخـــر!
دیگــر وجــودم این دو را با هم نمی خواهد
.
چــون پــادشـاهی مست از فتح و غرورم که
در وقتِ تنــگ از دیگـــران دِرهم نمی خواهد
.
علیرضا آرین مهر
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (5):
تیر 6, 1401
درود بر شما
زیبا قلم زده اید و خواندنی
🌺🌺🌺
پاسخ
تیر 13, 1401
سپاسگزارم
زنده باشید
پاسخ
تیر 6, 1401
درود بر شما آرین مهر
قلمتان سر سبز
🌺🌺🌺
پاسخ
تیر 6, 1401
درود بر شما
خیلی زیباست
قلمتان سبز🌸
پاسخ
تیر 13, 1401
سپاسگزارم
پاسخ
تیر 7, 1401
درود جناب آرین مهر گرانقدر 🌹🌷🌷
پاسخ
تیر 13, 1401
سپاس
پاسخ
تیر 7, 1401
سلام و درود 🌹🌹
پاسخ
تیر 13, 1401
سلام و سپاس
پاسخ
تیر 13, 1401
👏👏👏💖💖💖
💖💖👏👏
👏💖
❤
دروووووود و دستمریزاد… به مقوله ایی پرداختید که کمتر کسی را جرأت به ورود در آنست آنهم بدون لکنت و صریح. شاید علت تجرد باشد. علی ایحال برایت آرزوی تأهلی هرچه زودتر دارم تا آنزمان امید بلطف حضرت دوست.
پاسخ
تیر 13, 1401
سلام و عرض ادب استاد گرامی ام
ممنونم لطف دارید🌹❤️
نمیدانم …شاید😃🙏
پاسخ
بستن فرم