🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
نگاه خیره ی من ،،،
با چشمانی بیگانه از خودم؛
ماتِ نگاهِ سردت بود…
دردانگیز بود برایم که،
چرا مثلِ گذشتهها”’
نگاهم را،
با تبسمِ همیشگیات
–پاسخ ندادی؟!
…
نکند–
سکّوی یخزدهی غسالخانه
گرمای مهرت را
سرد کرده بود؟!
آه!
آه؛
–پدر!
پ.ن:
و سخت است فرزندی، پدرش را غسل دهدو،
کفن بپوشاند!
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#هاشور_در_هاشور
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (5):
بستن فرم