🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
دَر به دَر گشته کسی کز دَرِ تو بیرون شد
بی هنر آنکه ز چشم ترِ تو بیرون شد
وایِ آن، کز دل معجزگرِ تو بیرون شد
سرنگون گشته سری کز سرِ تو بیرون شد
واژگون مانده دلی کز برِ تو بیرون شد
باورم بوده و دانم ز هنر داوریش
باخبر هستم از آن گوهر و هم دلبریش
کم نگردد سرِسوزن به جهان سروریش
شعله ها می کشد از آتش ناباوریش
آنکه از دایره باورِ تو بیرون شد
یاس و نومیدی؟! از آنمسخنی هیچ مگو
گویم این نکته بر او، از تو ندانست و همو
از نگاهم شب و بگرفته به ظلمت ها خو
نوری از مشرق امید نتابید بر او
هر که از مهر امید آورِ تو بیرون شد
دگرش مثل تو آزاده و دُردانه کجاست؟
عاشقی، شیفته ای، عالم فرزانه کجاست؟
بی تو سر مست کسی گوشه ی میخانه! کجاست؟
دگرش روشنی جلوه جانانه کجاست؟
آنکه از حیطه جان پرورِ تو بیرون شد
عاشقی بی تو بود شاد؟ دو چشمش خون شد
بی تو کارش به غم افتاد ، دو چشمش خون شد
آنکه از دست تو را داد ، دو چشمش خون شد
هر که از چشم تو افتاد، دو چشمش خون شد
بی بصر مانده که از منظرِ تو بیرون شد
بی تو اش چیست؟ همه ناله و حرمان، دردی
شام تاریک و پر از خوف و خطر، بس سردی
دامنت داد ز دست و چه فغان آوردی
ورنه از خاک دَرَت سرمه چشمش کردی
هر که از دامنِ خاکسترِ تو بیرون شد
مخمس با تضمین از غزل زیبای خانم مریم محبوب
طارق خراسانی
۲۵ اردیبهشت
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (7):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (13):
بهمن 6, 1400
سلام محضر جناب طارق خراسانی
یک، در مصرع سوم بجای از ، کز بهتر نیست؟
دو، در بند سوم مصرع دوم و سوم مغلقست اگر معنا بفرمایید
سه، در همان بند شب و این واو برای وزنست یا برای ارتباط
چهار، در بند چهارم مصرع دوم دو نکره آمده ولی عالم فرزانه معرفه است آیا نکره عالم به قرینه محذوف است و درین فرض چرا دومی به قرینه حذف نشد و اگر همان معرفه است چرا دو نکره و سومی معرفه
پنج، در بند آخر بس به ضرورت وزن آمده است؟
متشکر زنده باشید
پاسخ
بهمن 6, 1400
سلام و درود بر جناب آزاد عزیز
بجای از می توان از کز استفاده کرد ولی این بند دیگر پر از کز می شود چشم
در بند سه مصرع دو، مصرع غامض و دشوار نیست در مصرع نخست این بند علامت سوالی لازم است که باشد.
یاس و نومیدی؟ ! از آنمسخنی هیچ مگو
گویم این نکته بر او، از تو ندانست و همو
از نگاهم شب و بگرفته به ظلمت ها خو
بقول ما مهندس ها شعر مهندسی شده است نکته ای به ان کسی گویم که از تو چیزی ندانست و از نگاهم، او چون شبی ست که به ظلمت ها خو کرده است در ادامه هم شاعر مرجع می فرماید:
نوری از مشرق امید نتابید بر او
هر که از مهر امید آورِ تو بیرون شد
واو برای ارتباط است
بند چهار مشکل دارد آن هم در مصرع سوم که باید روی آن کار شود و اگر شما با دقت موضوع را باز نمی کردید بنده متوجه اشتباه نمی شدم
واژه ی “بس “بنا به ضرورت وزن نیامده خواستم شب بسیار سرد را به تصویر بکشانم
با سپاس از نقد عالی شما
در پناه خدا 🌿🙏❤️🌹🌿
پاسخ
بهمن 6, 1400
سلام و درود و ارادت ❤️🙏
پاسخ
بهمن 6, 1400
سلام و درود
سپاس از مهر حضورتان
در پناه خدا 🌿🙏🌹🌿
پاسخ
بهمن 6, 1400
سلام استاد عالی بود
استاد من تازگی ها عضو شدم
دوست دارم درباره ی مخمس و سروش بیشتر بدانم
و اینکه یه نگاه به اشعار حقیر بیندازید
که در چه سبکی شعر میگویم
است سبک من ادغامی از شعر نیمایی و سپید است
پاسخ
بهمن 6, 1400
سلام هادی عریزم
اولا سپاس از حضور بسیار گرمت
دوم آنکه شعر زیبایت را خواندم فکر می کنم نیمایی ست و شما باید بیشتر تلاش کنید و استعداد سرودن در شما بسیار زیاد است.
در پناه خدا 🌿🙏🌿
پاسخ
بهمن 6, 1400
بسیار سپاس جناب استاد خراسانی. بداهه ای در تضمین مخمس زیبایتان تقدیم حضور ارجمند:
چون بر آمد ز دل یار “خراسانی” من
این مخمس بنشست در دل طوفانی من
دور شد جمله اندوه و پریشانی من
“طارق” ای دوست و استاد سخندانی من
خوش بود انچه که از دفتر تو بیرون شد
🌷🌷🌷
پاسخ
بهمن 6, 1400
سلام و درود
اگرچه نتوانستم شما بزرگوار را شناسایی کنم سپاسگوی حضور گرم و بداهه ی بسیار زیبای تان هستم.
در پناه خدا شاد زی عزیز…. 🌿❤️🙏🌹🌿
پاسخ
بهمن 6, 1400
پاسخ
بهمن 6, 1400
سلام و سپاسی دگر باره استاد.
من از گذرگه فرزانگانم از “ابهر”
“یگانه” ام ز دیار “خاکسار”زر پرور
پاسخ
بهمن 6, 1400
با سلام و تحیات فراوان به امیر وحدتی عزیز “یگانه”
ای بزرگمردِ خاکِ گل پرور
وی سرودِ خدایی اَبهَر
طارقم، خادم خراسانی
بر درِ شاعرانِ ایرانی
هر که از هر نژاد و آئینی
خاک پایش مرا تو می بینی
تو “یگانه” عزیز ما هستی
شاعرِ پاکِ بی ریا هستی
آذری شاعرِ گل آوازی
نه پیمبر، ولی در اعجازی
دل ربودی به یک نظر از ما
کرده در دل چه غلغلی برپا
در پناه خدای رحمانم
شادمان باش ای همه جانم
🙏❤️❤️❤️🙏
پاسخ
بهمن 7, 1400
تقدیم بر حضور پر فروغ طارق خراسانیَم:
بوی گل از گلستان آید همی
عطر یاری مهربان آید همی
از نسیم بارگاه قدسیش
بر تن این خسته جان آید همی
از دیار آرزوهایم رضا(ع)
شعر “طارق” ارمغان آید همی
بلبلی مست و غزلخوان گوئیا
رو بسوی آشیان آید همی
از خراسان شاعری والا گهر
شعر گویان شادمان آید همی
در شب تاری یگانه ماه من
پرتو افشان ، زر فشان آید همی
از سوی یار “خراسانی” من
شعر چون دُرّی گران آید همی
ای “یگانه” شاد باش و شاد زی
چون برایت میهمان آید همی
چهره بگشا از خراسان “طارقت”
سوی ابهر مثل جان آید همی
🌷❤️❤️🌷
پاسخ
بهمن 8, 1400
سلام یگانه ی عزیز شاعر دوست داشتنی
چه هدیه زیبایی!
دلمریزاد
سپاس از این همه مهر و معرفت و عشق آن عزیز
در پناه خدا 🌿👏🙏❤️🌿
پاسخ
بهمن 6, 1400
درودو سپاس بر استاد بزرگوارم
جناب خراسانی
دستمریزاد عزیز لذت بردم و از کامنتها بهره
با احترام
🌹🌹🌹🌹🌹👏👏👏👏👏👏
پاسخ
بهمن 8, 1400
سلام و درود بر کمال عشق
سپاس از مهر نگاه و حضور بسیار گرمتان
در پناه خدا شادزی 🌿🙏❤️🌿
پاسخ
بهمن 7, 1400
جناب استاد خراسانی؛ کامنت قبلی اندکی ویرایش شد و تقدیم حضور میگردد.
🥀🌱🌱🥀
استقبالی از غزل زنده یاد رودکی و تقدیم بر حضور
پر فروغ طارق خراسانیَم:
بوی مشک و زعفران آید همی
عطر یاری مهربان آید همی
از نسیم بارگاه قدسیَش
بر تن این خسته جان آید همی
از دیار آرزوهایم رضا(ع)
شعر “طارق” ارمغان آید همی
مرهمی بر این دل بیمار من
از سوی آن آستان آید همی
بلبلی مست و غزلخوان از چمن
رو بسوی آشیان آید همی
در شب تار و یگانه ماه من
پرتو افشان ، پر کشان آید همی
شعر نابش مثل باران بهار
کز پیَش رنگین کمان آید همی
از خراسان “طارق” والا گهر
سوی ابهر میهمان آید همی
آب و جارویی بزن بر راه وی
زیر پایش پرنیان آید همی
ای “یگانه” شاد باش و شاد زی
تا که یارت شادمان آید همی
پاسخ
بهمن 8, 1400
❤️❤️❤️❤️
پاسخ
بستن فرم