🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
نگاه در نگاه
آینه در آینه
غرق در بی انتهای سکوت
سهم عطشم از جام آسمان
یک جرعه گناه زمین بود
آی فرشتگان خوابیده بر شانه هایم
به چند قازی فروختید
سرنوشت مرا
به بهای عمر دریافتم
آرامش دریاچه ای است
پشت کوه باورها
کوهی که پا می فشارد ایستاده
در مقابل تمام ناتوانی ام
آرامش ، آبی بی ریایی است
پاک و زلال
برای غوطه ور شدن
جان خسته ام
آسمان شبیه من می گرید
خورشید شبیه من می سوزد
و ماه
شبیه من مبهوت
در کوچه ها آواز لغاز می خوانند مردم
رایج است
در خانه ها نماز
بی نیاز می خوانند مردم
رایج است
در این هرج و مرج گوش ها و زبانها
نه عشق را می توان شناخت
نه زندگی را می توان فهمید
در این هزار راه بی شاهراه
هر کس چراغ
به گمراهی خود می برد
یقین
رایج است
اگر شبی در این زمین
رویای روییدن داشتم
کابوس خرناس بسار گرازان
پشیمانم کرد
خدا را به آنچه آفریده ، نه
به آنچه نخواست و
نیافرید قسم می دهم
آیا پایانی
درخور این همه
نوشته است ؟
امیر جلالی –
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (6):
خرداد 22, 1398
درود برشما..🌿🌺🌺🌺🌿
پاسخ
خرداد 25, 1398
سپاس از لطف شما و درود بر شما
پاسخ
خرداد 27, 1398
درود ارجمند
زیباست شاعرانه هایتان
👏👏🌷🌷🌷🌷
پاسخ
بستن فرم