🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 کجایی عطارِ شهرِ هاشور؟

(ثبت: 253519) آذر 7, 1401 
کجایی عطارِ شهرِ هاشور؟

 

کشتیِ نوح هم اگر باشم
بعدِ تو قایقِ لجنزارم
بر طنابِ غروبِ بی برگشت
مرقدِ کوسه‌هایِ بیمارم

بعدِ تو باد سهمِ مرداب‌ست
ماه حتّیٰ اگر غزل گردد
شک ندارم که بی شِکرچشمت
غم به فنجانِ دیده حل گردد

آه بودایِ کشورِ خورشید
پدرِ واژه‌هایِ سبزآبی
می‌گذارم بدونِ تو هر شب
قرصِ غم در دهانِ بی‌خوابی

شکلِ جنگل بداهه می‌سوزد
تازگی شمع و بغضِ فانوسم
مثلِ قمری که در قفس تنهاست
منجمد از سکوتِ محسوسم

کاش می‌شد دوباره می‌دیدم
اتفاقِ شِگرف شعرت را
صبح آغاز می‌شدم بلکه…
بشنوم بابِ ذکرِ خیرت را

رفتی و رفته رفته می‌میرم
در همین کاغذِ سپیدِ سرد
زندگی می‌کنم دقیقه‌ٔ مرگ
ساعتِ صفرِ خاک خوردن مَرد

 

ـــــــــــــــــــــــ
سیدمحمدرضا لاهیجی
ساکوتی.هند
ـــــــــــــــــــــــ

پ ن:

طلبکارم از شعر، کمی بیشتر از یک‌دلِ سیر، سلامِ سلیسِ سپیدِ تورا!

 

 

 

نظرها
  1. کابوس مستند

    خطِ نگاهِ خیرهء من راهِ تا ابد
    ریلی که لحظه لحظه به بیراهه می رود

    می پیچد از گذارِ خَم جاده های مِه
    می پیچد از مسیرِ کسی خارج از رصد

    انگیزهء رسیدنِ من پلّهء سقوط
    درگیربامصائب و کابوسِ مستند!

    ازماسه های ساحلِ امنی که با خزر
    تا روحِ رمل های جنوبی ترین عدد

    با من هوای سرزدنِ روبه راهی وُ،
    با طولِ شب تکدروتوفان و راهِ بد

    پیداست نخ به نخ سببِ زخم های کور
    از سطحِ خال خالِ تَرَک های یک لحد

    تسکین پذیرنیست تبِ موجِ سرکش از
    دریای باژگون و فراموشِ جزرومَد

    تلخابِ “های های” سکوتم کسالت ست
    من کولبارِ گریهء سختم سبدسبد

    بیداری ام شبیه جنون درمدارِ نحس
    بابُغضی از اسارت ونبضی کلافه رد

    درمن نمانده طاقتِ ماندن که باشتاب
    ازشطّ ِچشمِ در به درم اشک می چکد

    دیگر کدام پلک زدن تا به دور دست؟
    امروزِ من به مقصدِ فردانمی رسد!

    ۹۸/۱۲/۲۵

    استاد بهروز وندادیان