🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
ترسم این درد که از عشقت به دل افتاده است
آنقَدَر دیر بیایی تو که درمان گردد
آتشی را که بر افروخته ای در جانم
در نبود تو شود سرد و سپس جان گردد
عشق عصیان گر من بنده اسیرت شده ام
خواهد این دل که به زندان تو مهمان گردد
آن بهشتی که به جای تو بُوَد حور حرام
دوزخ چشم تو بر من نم باران گردد
شرک چشمان تو تا هست مراقب هستم
نزنم پلک که این دیده مسلمان گردد
کفر آغوش تو را خواهم و کافر شده ام
نازنینم مگذار کفر تو ایمان گردد
بابک حادثه
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (7):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (11):
دی 1, 1401
درود بر شما جناب احمدی گرامی
با احساس پاک سرودید
زنده باشید به مهر
💐💐💐💐💐
در پناه خدا
پاسخ
دی 1, 1401
درودتان باد استاد عزیزم خوش آمدین مهرتان افزون باد
🌹🌹🌹🌹
پاسخ
دی 1, 1401
سلام و درود
بسیار زیباست
در پناه خدا شاد زی 🌿👏👏👏👏🌹🌿
پاسخ
دی 1, 1401
بنده نوازی فرمودین استاد گرانمایه درودتان باد 🌹🌹🌹🌹
پاسخ
دی 1, 1401
درود بر شما. سروده ای زیبا خواندم از قلم نابتان.
قلمتان سبز.
🌱🍉🍉🌱
پاسخ
دی 6, 1401
درودها والاقدر مهرتان افزون باد 🌹🌹🌹🌹
پاسخ
دی 2, 1401
شرک چشمان تو تا هست مراقب هستم
نزنم پلک که این دیده مسلمان گردد
سلام و درود
بسیار زیبا
لذت بردم
فقط بنظرم بیت دوم رو ویرایش کنین
پاسخ
دی 6, 1401
درود ها سرور والاقدر خوش آمدین و منت نهادین بر حقییر
خیر هیچ ایرادی ندارد . البته گزینه نقد را نیز بسته ام و اعتقادی
به آن ندارم . مهرتان افزون باد 🌹🌹🌹🌹
پاسخ
بستن فرم