🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

شمارهٔ ۱۳۳ – در قناعت و شکایت از روزگار

(ثبت: 159801)

خسروا روزی ز عمرم گر سپهر افزون کند

یا نگیرد بسته مرگم چون مگس را عنکبوت

گر توانم سجده‌گاه شکر سازم ساحتت

چون مسیح مریم از صفر حمل تا پای حوت

پس چه گویی صرف یارم کرد بر درگاه تو

هریکی این روزها را از پی یک‌روزه قوت

بخت را دانی که یارد کرد حی لاینام

اعتکاف سدهٔ درگاه حی لایموت

طالب مقصود را یک سمت باید مستوی

مرد را سرگشته دارد اختلافات سموت

من چو کرم پیله‌ام قانع به یک نوع از غذا

توامان با صبر چون وتر حنیفی با قنوت

فضلهٔ طبعم نسیج‌الوحد از این معنی شدست

فضلهٔ کرمک نسیج‌الالف شد با برگ توت

انوری لاف سخن تا کی زنی خاموش باش

بو که چون مردان مسلم گرددت ملک سکوت

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا