🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 شاعرانه زیستن؛ پاک ماندن

(ثبت: 225738) اردیبهشت 5, 1399 
شاعرانه زیستن؛ پاک ماندن

 

نویسنده: کامبیز شادلو

|ادبی و هنری|

تاج عشق آری به خاکسترنشینان میدهند…
محمدحسین بهجت تبریزی

در تلاطم و فراز و فرودهای حیات پر افت و خیز انسانی، گویا
واژه های مذکور به صیدی بدیع نشستند و این اندیشه قوت گرفت:
مگر می شود؛
شاعرانه زیست و پاک ماند؟
و براستی “شاعران در زمانه عسرت به چه کار آیند؟”
در سیلان امواج پر تب و تاب کلمات و واژگان در گذرگاه وجود، براستی فروغ شعر معاصر به چه رمز دقیقی اشاره کرده بود.
او که خود دیوارهای اسارت را با عصیان شکسته و تولدی دگر یافته و با ایمان به آغاز فصل سرد، به درک هستی
آلوده زمان در حضیض زمین رسیده و با پرواز خویش در گستردگی ناکرانمند هستی حکم به ماندن صدای خویش داده بود؛
چه به دقت نکته را دریافته بود.
در همهمه پرتلاطم تغافلهای وجود که هستی را سراسر
در شی وارگی و روزمرگی فرو برده و امیدی به زیستن انسانی در این عالم خاک نیست دقیقا در همین سرفصلها
و پیچهای حیاتی، ارزش کارشاعر نمود پیدا خواهد کرد.
شعر شعور به حقایق موجود در حیات و هستی ست
و چه بسیاراند کند شاعرانی که ققنوس وار پا ی در ژرفناهای لایتناهی حیات گذاشته و با غوص در اعماق
هستی، گهرهای نایاب خاکستر خویش را در قالب “کلمه “در خدمت تاریخ و حافظه بشری قرار دهند
چه، که خود در سرفصلهای نوین حیاتی با زیستنی پاک
و با کشف حقایق وجود در حیات و هستی، پس از خلق خویش در مدار نوین حیاتی و پس از یکپارچه شدن با شعر خویش همچون خورشید بر آفاق نورافشانی خواهند کرد:

“نهایت همه نیروها پیوستن است
پیوستن به اصل روشن خورشید
و ریختن به شعور نور”
فروغ فرخزاد

“عشق دردانه است و من غواص و دریا میکده
سر فرو بردم در آنجا تا کجا سر بر کنم”
شمس الدین محمدشیرازی

در نگرشی آکادمیک براستی “جهان زیست” شاعر در”جهان بینی” شاعر نقشی محوری داشته و نوع برداشت و کانسپشنهای وی در نقش پذیری شاعر و حیات یافتن وی درخلق اثرادبی از تاثیری بلا انکار برخوردار است
در همین راستا با خلق هر اثر ادبی و نوین و اخص
شعر که برترین هنرهاست و رابط انسان با هستی و وجود،
شاعر از وجود خویش خواهد کاست و در اختیار هستی قرار خواهد داد چرا که با زیستنی پاک و شاعرانه و وحدت با شعر خویش در بستری رو به تکامل وجود، حکم به بقا و جاودانگی خویش داده است
“طی زمان ببین و مکان در سلوک شعر
کین طفل یکشبه ره صدساله میرود”
شمس الدین محمدشیرازی

و آن عزیز از دست رفته که براستی فروغ شعر معاصر بود:

“…..
در همهمه عادت مکرر وجود
غلغله مستمر سجود
و
آرامش سرد و غمین غنود
مرگ خویش را
در تداوم پرواز به نظاره نشسته بود
دلمرده از”سرمای فصل”
“ارتفاع حقیر نردبام”
و
مرگ زمان
سهم اواین بود
وه از این دردکشنده آه از این انسان
وای از این داغ سراسر ننگ بر دامان.”

نگارنده/کتاب پژواک انسان

 

 

 

 

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند (1):

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا