🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
بسمه تعالی
این روز ها سر گرم یار دیگری ، ما را نمی خواهی
قبلا مرا میخواستی از جان ولی ، حالا نمی خواهی
لب تشنه بودی ، در ازای آبرویت قطره ای دادند
از دست دادی آبروی خویش را ، دریا نمیخو اهی
احسان نکردی ذره ای بر دیگران وقتی غنی بودی
امروز بی سرمایه ای از دیگران احسانمیخواهی !
گاهی ابوسفیانی ات خواهند تا بت پرورت سازند
مانند فرعون می شوی مغرور تر ، موسی نمی خواهی
دل می سپاری بر خیابانی ترین آهو ، نمیدانی
احساس را آلوده می سازی ولی حورا نمی خواهی
بانگ جرس فریاد می دارد که فصل مهربانی رفت
میخواهمت دلدار من باشی دلا ، اما نمی خواهی
جواد مهدی پور
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (9):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (12):