🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 ایوان بی مهتاب

(ثبت: 209576) اردیبهشت 11, 1398 
ایوان بی مهتاب

در عمیق ترین زخم این پیکر
بدنبال گناه ناکرده می گردم
در نبرد گاهی بی بیرق
پژمرده در زره سرد و شکاف خورده غرور
با شمشیری آغشته به خون خود
تاوان دردآلود یک انتخاب را می دهم
من سرداری شکست خورده ام
با همین دست های سوگوار
به دار آویختم
همه باورهای عاشقانه ام را
حالا دیگر
باغ انتظارم زرد
رود اشتیاقم خشک
بر بالای شاخه های سبز مرده
حتی سیاه عزا هم به اکراه می نشیند
به کدام پنجره بند دلم را گره زدم
که اینچنین
نفرین جدایی ، اجابت دعایم شد
من … تن ها بودم
تنها شدم
حال من
حال بره ای است
در مسیر لانه گرگ بدنیا آمده
بی حضور او شب ها
من ایوان بی مهتابم
در این ایوان بی مهتاب
در این تاریک و سرد و خلوت مغموم
آه … پادشاهی می کند

 

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا