🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
گرمای نگاهی
در زمستانِ سرد
سوار بر صدایی پیچیده
با هلهله ای
می دوید به سمتم
تا
هوشِ به دار آویخته ام
از بوته های سبزی که
مجالِ اندکِ رفتنت را
نصیبِ شیارهای تنم کرده بود
و سایه ای که
به لطفِ چکه هایی از اشک
روی گونه هایم پخش شده از رنگِ سیاه
با بذری از دریایِ سکوت
کلبه ام را
بشکند
و دور کند
باغبان را
از غنچه ی سقط شده
بر علف های باران دیده در بستر مرگ
و مرا
یادِ خنده هایی بیندازد
که به هبوط از پل
خود را قصاص کردند!
آه ای تنهایی
که در کشتزار نگاه او
سکوت و میوه های نوبرش را
تقدیم خیال
و دست های گمشده ام نمودی
عبور ثانیه های هار شده را
به دست بگیر
یا ورق بزن
آرزوهایم را
که به انتظار سکته نشسته اند…
محمدرضانعمت پور
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (3):
آبان 25, 1398
قصه نبودن ها … رفتن ها،
به لطفِ چکه هایی از اشک
روی گونه هایم پخش شده از رنگِ سیاه
با بذری از دریایِ سکوت
کلبه ام را
بشکند
و دور کند
باغبان را
از غنچه ی سقط شده
بر علف های باران دیده در بستر مرگ
و مرا
یادِ خنده هایی بیندازد
که به هبوط از پل
خود را قصاص کردند!
عاشقانه ها ، به قدر تاثیر گذاری و صداقتشان ، ماندگاری دارند.
عاشقانه ای که حقیقت داشته باشد ، ماندگارتر است.
زیبا بود و اثر گذار
درود بر شما
پاسخ
آذر 9, 1398
درودها جناب جلالی بزرگوار
سپاسگزارم از پیام پر مهرتان
شاد و تندرست باشید به مهر
یا حق
پاسخ
آبان 25, 1398
درودها
دستمریزاد
سلیس و روان
🌺🌺🌸🌺🌺
پاسخ
آذر 9, 1398
درودها
ممنون حضور ارزشمندتانم گرامی
سپاس که همواره می خوانید و هستید
شادزی
پاسخ
بستن فرم