🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 برای تو!

(ثبت: 218159) آبان 25, 1398 

گرمای نگاهی
در زمستانِ سرد
سوار بر صدایی پیچیده
با هلهله ای
می دوید به سمتم
تا
هوشِ به دار آویخته ام
از بوته های سبزی که
مجالِ اندکِ رفتنت را
نصیبِ شیارهای تنم کرده بود
و سایه ای که
به لطفِ چکه هایی از اشک
روی گونه هایم پخش شده از رنگِ سیاه
با بذری از دریایِ سکوت
کلبه ام را
بشکند
و دور کند
باغبان را
از غنچه ی سقط شده
بر علف های باران دیده در بستر مرگ
و مرا
یادِ خنده هایی بیندازد
که به هبوط از پل
خود را قصاص کردند!
آه ای تنهایی
که در کشتزار نگاه او
سکوت و میوه های نوبرش را
تقدیم خیال
و دست های گمشده ام نمودی
عبور ثانیه های هار شده را
به دست بگیر
یا ورق بزن
آرزوهایم را
که به انتظار سکته نشسته اند…

محمدرضانعمت پور

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):

کاربرانی که این شعر را خوانده اند (3):

نظرها
  1. امیر جلالی

    آبان 25, 1398

    قصه نبودن ها … رفتن ها،
    به لطفِ چکه هایی از اشک
    روی گونه هایم پخش شده از رنگِ سیاه
    با بذری از دریایِ سکوت
    کلبه ام را
    بشکند
    و دور کند
    باغبان را
    از غنچه ی سقط شده
    بر علف های باران دیده در بستر مرگ
    و مرا
    یادِ خنده هایی بیندازد
    که به هبوط از پل
    خود را قصاص کردند!

    عاشقانه ها ، به قدر تاثیر گذاری و صداقتشان ، ماندگاری دارند.
    عاشقانه ای که حقیقت داشته باشد ، ماندگارتر است.
    زیبا بود و اثر گذار
    درود بر شما

    • درودها جناب جلالی بزرگوار
      سپاسگزارم از پیام پر مهرتان
      شاد و تندرست باشید به مهر
      یا حق

  2. ولی اله بایبوردی

    آبان 25, 1398

    درودها

    دستمریزاد

    سلیس و روان

    🌺🌺🌸🌺🌺

    • درودها
      ممنون حضور ارزشمندتانم گرامی
      سپاس که همواره می خوانید و هستید
      شادزی

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا