🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
این فریبا بودنت دل را به یغما می برد
آبی چشمت مرا تا عمق دریا می برد
طره ی گیسوی تو لبریز شوقم می کند
طرح لبخندت مرا تا اوج رویا می برد
با نگاه مست خود هر لحظه می خوانی مرا
برق چشمانت مرا تا مرز معنا می برد
کاکلت با هر نسیمی دلبری ها می کند
روی موج آرزو، ناز و چلیپا می برد
در تمنایت، تن و روحم به مسلخ می رود
این تب و تابت، پری تا حد حاشا می برد
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (11):
بهمن 6, 1401
این فریبا بودنت دل را به یغما می برد
آبی چشمت مرا تا عمق دریا می برد
طره ی گیسوی تو لبریز شوقم می کند
طرح لبخندت مرا تا اوج رویا می برد
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
سلام و درود
چه غزل زیبایی
آفرین
بداهه ای تقدیم شما
روز دیدارت نمی ماند قرار و آن رُخ ات
ماهِ من، دانم قرار از کف چه زیبا می برد
در پناه خدا 🌱🌹👌👌👌👌👌🌹🌱
پاسخ
بهمن 6, 1401
سلام جناب خراسانی
روز دیدارت نمی ماند قرار و آن رخ ات
ماه من، دانم قرار از کف چه زیبا می برد
ممنونم بابت این بیت زیبا🌺🌺🌺🌺
پاسخ
بهمن 6, 1401
” با نگاه مست خود هر لحظه می خوانی مرا
برق چشمانت مرا تا مرز معنا می برد ”
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
زیباااست
لذت بردم از شعر قشنگتان
عالی سرودید
درود بر شما بانو آجورلو گرامی
💐💐🙏🙏🌹❤️👏👏👏
شادکام باشید
پاسخ
بهمن 6, 1401
سلام جناب مهدی پور
سپاسگزارم🌺🌺🌺🌺🌺
پاسخ
بهمن 6, 1401
درود بر شما مهربانو
رقص قلمتان هماره
شاد و پیروز باشید🌿🍃🌹🌷🙏🌷🌹🍃🌿
پاسخ
بهمن 6, 1401
درود زهرای عزیز
سپاسگزارم
با آرزوی دنیایی بهتر …🌺🌺🌺🌺🌺🌺💚💚💚
پاسخ
بهمن 6, 1401
درودو سپاس بر شاعر فرهیخته و با ذوقم سرکار خانم آجورلو
دست مریزاد بزرگوار غزلی به غایت عاشقانه وبا احساس و دوست داشتنی است . سرودن غزل های عاشقانه به شاعر کمک می کند تا دیگر گونه های شعرش نیز با طراوت و دوست داشتنی باشند . وقتی چنین حال وحسی در شاعر نهادینه شد حتی سروده های اجتماعی و حتی سیاسی هم که به مسایل و مشکلات اجتماعی می پردازد راحت تر و دلچسب تر با خواننده ارتباط بر قرار می کند و شعر از حالت
زمخت و دلزدگی بیرون می اید . و مثل روکش قرص های آنتی بیوتیک عمل می کند که خوش خوراکتر می گردد . و روی اعصاب
خودشاعر هم خط نمی اندازد
تقدیمتان
من غزل بارانِ عشقم درگلستانت،تو هم ؟
می شود روزی کنم سردرگریبانت،توهم؟
خواب دیدم باز کردی دکمه ی پیراهنم
تا ببینی راز ورمزو طرحِ ِیزدانت، تو هم؟
هرچه فکرش می کنم ، مجنون تراز مجنون شدم
گشته ام دیوانه تراز سیب غلتانت، تو هم؟
بعد از این گوش من و گلواژه ی سرخ لبت
تا زنم شانه برآن گیسوی افشانت، تو هم؟
مدتی در اعتکافم ، زیر هشتِ ابرویت
حفظِ حفظم سوره های عشقِ قرآنت، تو هم؟
شاعری نقاش در غربتکده، دق کرده ام
می کشم ناز نگاهت، گشته حیرانت، تو هم؟
وای از آن روزی که آغوشت، به رویم وا کنی
با لبانم می کنم تدوین و اکرانت، تو هم؟
من به عشق عیدِ فطرت، روزه دارم، عشق من!
تا ببینم عکس خود در ماه چشمانت، تو هم؟
تا به کفر گیسویت، خواندم نماز عشق را
کرده ام باور تمام عهد و پیمانت، تو هم؟
رودِ عاشق پیشه ام تا مرز دریا سینه خیز
تا بگیرم در بغل امواج طغیانت، تو هم؟
وای حالم بد شده، کو قرص جوشان لبت؟
تا بخوانم روضه ای درباغ رضوانت، تو هم؟
این غزل از عشق تو فکر قصیده در سرش
میل دارم تا شود تذهیب دیوانت، تو هم؟
ای غزلبانو به عشقت میسرایم بعد از این
تا مگر سر را گذارم روی دامانت، تو هم؟
افتخارم اینکه باور کرده ای عشق مرا
روزی افشا میکنم این راز پنهانت، تو هم ؟
ساق دوشِ خلوتِ شبهای با تو می شوم
راز ما را فاش کرده ذوق کتمانت، تو هم؟
ای به روحت! تا همین جا، گشته ام زنجیری ات
سرخوشم دیوانه ام در بند زلفانت، تو هم
کاش می شد نام زیبایت کنم تزیین شعر
تا دگر جمعی نپرسند کیست خواهانت، تو هم؟
🙏🙏🙏🙏🙏
پاسخ
بهمن 6, 1401
درود بر جناب جمعی
مهرتان را سپاس
تقدیمی بسیار دل انگیزی هست
🌺🌺🌺🌺🌺
پاسخ
بهمن 6, 1401
درودها بانو آجورلوی هنرمند
بسیارزیبا ودلنشین سرودهاید.
لذت بردم.
موفق باشید.
🌺🌺🌺
پاسخ
بهمن 6, 1401
سلام جناب یغمایی
سپاسگزارم
🌺🌺🌺🌺
پاسخ
بهمن 6, 1401
سلام و درود و وقت بخیر
پاسخ
بستن فرم