🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
من از فراق خسته ام تو را نمی دانم
وصال سهمِ مان نشد چرا؟ نمی دانم
اگر به فرض یک زمان زِ خاطرت رفتم
تو را به هیچ وجه بی وفا نمی دانم
بساطِ عیشِ عاشقان دگر میسَّر نیست
و من که عشق را به جز بلا نمی دانم
عنانِ من به دستِ عشق بوده از اوَّل
مرا کشیده باز تا کجا؟ نمی دانم
هنوز در مدارِ روزِگار فصلی را
حریفِ پادشاهِ رنگ ها نمی دانم
سکوت می کنم که بینِ انجمن دیگر
بیانِ حرفِ تلخ را روا نمی دانم
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (5):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (12):
آذر 12, 1402
سلام و درود
بسیار زیباست
شادکام باشید
پاسخ
آذر 13, 1402
تشکر سرکار خانم
پاسخ
آذر 13, 1402
سکوت می کنم که بینِ انجمن دیگر
بیانِ حرفِ تلخ را روا نمی دانم
آفرین و درودها بر شما
در پناه خدا 🌹
پاسخ
آذر 13, 1402
سلام استاد عزیز،تشکر از لطف شما
پاسخ
آذر 13, 1402
احسنت
بسیار زیبا سروده اید
🙏💐🍃🌺
پاسخ
آذر 13, 1402
سپاس فراوان
پاسخ
آذر 14, 1402
درود بر شما
بسیار زیبا
🌺🌺🌺👏
پاسخ
آذر 14, 1402
سلام جناب جاوید،سپاس فراوان
پاسخ
آذر 14, 1402
سلام جناب جاوید،سپاس فراوان
پاسخ
آذر 15, 1402
درود جناب پورخدایار گرامی👏👏👏💐💐💐
پاسخ
آذر 27, 1402
سلام و احسنت 🌺
پاسخ
بستن فرم