![معصومه محمدی سیف](https://sherepaak.com/wp-content/uploads/2019/07/photo_2017-06-19_10-03-24-e1588242692320.jpg)
🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
من همیشه به تربچه های باغچه ی پیرِ خانه ی پشتِ حیاطِ مادربزرگِ هفت سالگی ام فکر می کنم.
جایی که کودکی ام را روی شاخه های آن، سیب سرخی شدم.
و شعرهای پنهان را از زبان
عروسک چوبی ام را در گوش درخت، سرودم.
پیراهنش هنوز روی شاخه ها، لبخند می زند.
مادر بزرگم در کوچه های خلوت ده، زودتر از همه رنگین کمان را می یافت.
کوچه باغ، بوی رهگذر سرد پاییز می داد،
آن سوتر،
مادرم روی حوض آبی خانه، نرگس های نوشکفته را از هیاهوی باران نجات می داد.
من،
خاطراتم را در پنجره خیس بارانِ پس از تنهایی اش، جا گذاشتم
در انزوای خواب آورِ مداری پردرد.
معصومه محمدی سیف
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (5):
دی 6, 1399
چون همیشه عااالی
احسنت بر شما و قلم زرین نگارتان
🌼🍁🌸🌹
پاسخ
دی 7, 1399
ممنونم از محبت شما و حضور ارزشمندتان
زنده باشید بزرگوار
🌹🌹🌹🌷🌷🌷
پاسخ
بستن فرم