🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 خاطرات

(ثبت: 234914) دی 6, 1399 
خاطرات

 

من همیشه به تربچه های باغچه‌ ی پیرِ خانه‌ ی پشتِ حیاطِ مادربزرگِ هفت سالگی ام فکر می کنم.
جایی که کودکی ام را روی شاخه های آن، سیب سرخی شدم.
و شعرهای پنهان را از زبان
عروسک چوبی ام را در گوش درخت، سرودم.
پیراهنش هنوز روی شاخه ها، لبخند می زند.
مادر بزرگم در کوچه های خلوت ده، زودتر از همه رنگین کمان را می یافت.
کوچه باغ، بوی رهگذر سرد پاییز می داد،
آن سوتر،
مادرم روی حوض آبی خانه، نرگس های نوشکفته را از هیاهوی باران نجات می داد.
من،
خاطراتم را در پنجره خیس بارانِ پس از تنهایی اش، جا گذاشتم
در انزوای خواب آورِ مداری پردرد.

معصومه محمدی سیف

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):

نظرها
  1. چون همیشه عااالی
    احسنت بر شما و قلم زرین نگارتان
    🌼🍁🌸🌹

    • دی 7, 1399

      ممنونم از محبت شما و حضور ارزشمندتان
      زنده باشید بزرگوار
      🌹🌹🌹🌷🌷🌷

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا