🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
شاعری در قلمرو غمهاش ، دفـــن کرده ست مرده شادی را
قــــاری بـــد صـدایی آنسوتر ، منتظر مانـده خرده شادی را
تـــاجـــر نـــاکــس رباخواری ، عافیت خـــواه مردم آزاری
لنگ لنگان به حجره اش برده ، مثل خر روی گرده شادی را
عارفی گشنه ، تشنه ، آواره ، با دل و کفـــش و جامه ی پاره
در نوانخانه ، خستـــه ، بیچـــاره ، به یتیمی سپرده شادی را
سفره ی مادری به نکبت شهر ، پهن گشته شبانه با نان قهر
پیش هر بچّه کاسه ای خالی ، که از آن غم سترده شادی را
پـــدر خـــانـــواده در بستر ، در گلو بغض ، مانده تا دیگر
با چه رویی به بچّه ها گوید ، لــولــویـی باز برده شادی را
حاجی داغ روی پیشــــانی ، رفته بعد از عشــــاء ، پنهانی
در کنــــار عیال صیغه ایش ، زیر دندان فشرده شادی را
پیش دلالهای جوراجور ، این که پایش رسیده تا لب گور
تاکه شیرین شودمعامله جور، سکّه داده شمرده شادی را
مست و پاتیل نفس امّــــاره ، بدتر از قح… های بدکاره
نه که یک باره بلکه صدباره ،کرده قی بازخورده شادی را.
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (10):