🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 دهقان فداکار

(ثبت: 228214) خرداد 30, 1399 
دهقان فداکار

 

🔰🔰🔰

هم قدم با خطوط ریل قطار
در خزانی سرد , در غروبی تار

راه ِ یکعمر رفته را می رفت
مردِ دهقان , از سر ِ اجبار

داشت فانوس کُهنه ای در دست
یادمانی ز ِ دوره ی قاجار

کوه در ظلمت شبانگاهان
نیست ایمن ز ِ گُرگ یا کفتار

دوش با دوش او تُفتگی بود
یار و همراه او دراین کُهسار

از خزانریز ابرها آن شب
خاک گـِل گشت و راه ناهموار

هیچ راهی به غیر ِ راه آهن
شوق ِ رفتن نداشتی انگار

مرد ِ دهقان به زیر ِ لب میخواند
از بد ِ روزگار لاکردار

از خطاهای کرده اش میکرد
نزد باری تعال , استغفار

با خیالات ِ خاطراتی چند
گاه تبریز بود , گه بیجار

گاه می گفت خسته ام, یارب
چیست این زندگی ِ نکبتبار

من که ام !! چیستم ؟ زنده ای مرده ..
مُرده را سنگ هست روی ِ مزار

مـَر نه اینکه وکیلی و واسع
مـَر نه اینکه سمیعی و ستار

در خدا بودنت ندارم شک
شاکرم , ای خدای ِ مردمدار

از جلال و شکوه ِ بی مثلت
از سماء و زمینت ای دادار

کم نمی آیدت , ببینی هست
نامی از ما به دفتر ِ آمار

خود اگر من نرفتم از یادت
ازچه یادم نمی کنی یکبار

الغرض هر قدم که بر میداشت
با خدا داشت پُرسشی بسیار

گاه با خویش درد ِ دل میکرد
گاه میخواند آذری اشعار

ناگهان دید .. روی ِ پا لرزید ..
کوه .. چون رَعشه در تن ِ بیمار

از نفیرش پرید جُغد از سنگ
سر به سوراخ خویش بـُردی مــار

دید .. هرجا که روی خود گرداند
همه جا را گرفته است غُبار

پا به پای خطوط چندی رفت
تا که پایش بماند از رفتــار

دید کوهی ز ِ سنگ جُنبیده
ریل مدفون به زیر ِ آن آوار

هم در آن لحظه .. خُشک شُد برجای
تـا رسیـدش بـه گـوش صوت ِ قطار

با تفنگی که بود بر دوشش
با فشنگی که داشت در دستـار

در دل ِ شب سکوت را بشکست
بلکه آگاه گردد از اخطار

غافل از او قطار می آمد
مثلِ اسب ِ گُسیخته افسار

دید .. جای درنگ کردن نیست
کرد بایست چاره ای ناچار

پیرهن را ز تن برون آورد
بست بر لوله ی تفنگ این بار

نفت ِ فانوس را همه یکسر
بر سَر ِ آن نگون بکردی زار

پیرهن را به کام آتش داد
مشعلی ساخت جنسش از ایثار

مشعلی تا همیشه نور افشان
مشعلی تا همیشه برخوردار …
.
.

شادان شهرو ✍️

 

 

 

 

نقدها
  1. محمد یزدانی

    خرداد 30, 1399

    با سلام و احترام شعر بسیار خوبی است چند نکته قابل کاوش به لحاظ زبان در این شعر نمایان است / در مطلع سطر دوم وزن از مختلف الارکان به دوری یعنی به هم سان دو لختی پیشرفته است(هم قدم با خطوط ریل قطار
    در خزانی سرد , در غروبی تار)
    اگر چه دایره ی عروض دکتر نجفی (کامل ترین و به روزترین نسخه در عروض قدیم ) در مبحث اختیارات چنین اختیاری به شاعر نمی دهد اما در زمانه ای که ساختار های چند آهنگ جیغ می زند این ابتکار شاعر نرم و معتدل است /در این بیت :(از خطاهای کرده اش میکرد
    نزد باری تعال , استغفار) چنانچه عبارت کامل (باری تعالی ) در متن بیاید با اختیار تلاقی مصوت مشکلی در آهنگ ایجاد نمی شود و معنای کلام در محل مناسب قرار می گیرد به این صورت
    (نزد باری تعال , استغفار) به دلیل عدم اعراب محلی در معنا خلل وارد است در این بیت :
    (من که ام !! چیستم ؟ زنده ای مرده ..)
    اگر چه با مغلوبه ساختن یای مجهول در چیستم ( ادای محاوره ) و رویکرد شاعر در ایجاد وزن دوری از مختلف الارکان مشکل هجای اضافه برطرف می گردد اماضمایر متصل پی درپی هم زبان شعر را تا حدی نثر گونه می نماید پیشنهاد : حذف به قرینه ی لفظی /
    (من که ام یا چه ؟ زنده ای مرده )
    در پایان از استاد شادان شهروی بختیاری گرانقدر بابت اضافه نویسی پوزش می طلبم

    • درود بیکران جناب یزدانی بزرگمهر
      و سپاس بی حد بابت نگاه دقیقی که در خواندن اشعار دارید .
      بیت اول رو که لازم هست کلن تغییرش بدم . شاید بجای اشاره ی به خطوط ریل قطار و سردی خزان و تیره گی غروب در یک بیت که حضور همزمان اونها در اون بیت وزن اونو مخدوش کرده بهتر بود در دوبیت اونو بیان میکردم و همین کار رو باید بکنم . چون اول داستان هست حتمن باید اشاره به قدم زدن دهقان فداکار و غروب و سردی خزان در تصویرسازی ابتدای شعر بشه .

      در مورد باری تعال , فکر کنم اگر بجای اون ( پروردگار ) رو بذارم مشکلش هم از لحاظ نخوی و هم از لحاظ وزنی حل بشه .و یک موسیقی مضاعف هم به خودش بگیره ,

      از خطاهای کرده اش میکرد
      نـزد پـروردگـــار , استغفـار

      بیت ( من که ام , چیستم ؟ زنده ای مرده ) هم قابلیت بازسرایی و حتی تغییر را داره .

      ممنونم که به نکات خوبی اشاره کردید و باز هم سپاس از توجهتان

      🙏🙏🙏🌹

نظرها 17 
  1. طارق خراسانی

    خرداد 30, 1399

    سلام و درود
    نمیدانم در باره ی شعر زیبای شما چه بنویسم؟
    شعری صد دزصد جوششی ، ارزشی، نغز و به یاد ماندنی
    این شعر باید در تاریخ ادبیات ایران بماند و برای ماندگاری آن باز هم باید روی این نفیسه اندکی تأمل و کار کرد.
    دستمریزاد حضرت شادان شهرو
    در پناه خدا 🌿👌👏👏👏👌🌿

    • درود بیکران خدمت استاد طارق عزیز
      نظر لطف شماست استاد
      بله حتمن دستی به سر و گوشش باید بکشم . بخصوص نکاتی که دوست عزیزمون جناب یزدانی اشاره کردند رو هم باید در این بازنگری در نظر بگیرم .

      امثال دهقان فداکار در این مملکت زیاد داشتیم . نمونه ش شهرام محمدی که بعد از حریق در پالایشگاه , بجای فرار کردن , خودشو به دل آتش میزنه تا والف اصلی را ببنده و جون همکاراشو نجات بده ولی خودش بعد از بستن والف به خاطر سوختگی شدید فوت میکنه . یا اون خانم معلم فداکار مشهدی که دانش آموزاشو برای بازدید از یک سد می بره و وقتی یکی از دانش آموزاش توی رودخونه می افته , با اینکه شنا هم بلد نبوده خودشو به آب رودخونه میزنه و اون دانش آموزا نجات میده ولی خودش غرق میشه .

      به نظر من , حق اینجور آدمهاست که وارد ادبیات ما بشن .
      وظیفه شاعر همونقدر که در بیان و به تصویر کشیدن چهره ی زشت ناهنجاریها در جامعه هست . همون قدر هم وظیفه در قبال به تصویر کشیدن هنجارهای جامعه داره .
      در قدیم , شاعران صدای جامعه بودن . برای همین بوده که حاکمان هم برای تسلط و نفوذ هرچه بیشتر در جامعه و بین توده های مردم روی شاعران حساب ویژه ای باز میکردند تا صدای حکومت برای کنترل جامعه هم باشن .
      ممنونم که به لطف می خونید و امید می بخشید . اگر عمری بود حتمن در یک نظم کلاسیک و یا نیمایی از ( معلم فداکار ) هم یادی خواهیم کرد .

      🙏🙏🙏🌹

  2. علی سیاوشی

    خرداد 30, 1399

    سلام جناب بختیاری . شاهکاری دیگر از جنابتان .
    جایش در متون آموزشی خالیست . سکانس باز انتهای شعر زیبایی اش را دو چندان کرده . حسابی لذت بردم . سپاس فراوان 🌹🌹🌹🌹🌹

    • درود بیکران جناب سیاوشی عزیز
      ممنونم از نظر لطفتون
      به اون سکانس باز خیلی خوب اشاره کردید .
      این نظم سروده ها مربوط به دهه ی هشتاد هستن . همونطور که میدونید بعد از اینکه قطار ایستاد , دهقان فداکار ما یه کتک مفصلی هم خورد . اول قصد داشتم این قسمت را هم اضافه کنم , ولی احساس کردم داستان رو همونجا قیچی کنم بهتره , برای همین اون بیت آخری رو گذاشتم تا سکانس تصویری باز بمونه .

      ممنونم که با دقت میخونید و سپاس از حضور ارزشمندتان 🙏🙏🙏🌹

  3. علی معصومی

    خرداد 31, 1399

    درود ها
    و
    احسنت🌺🌿👏👏👏👏

  4. درود جناب معصومی عزیز
    خیلی خوش آمدید

    🙏🌹🌹🌺

  5. سلام برشادان عزیز
    همیشه از اشعارتون لذت میبرم سالها بود ازتون خبری نداشتم در سایت شعر نو هرروز توفیق دیدارتان را داشتم خوشحالم که باز فرصتی دست داد تا باز شعری از شما بخوانم ولذت ببرم .درویش به فدا خوشتیپ شدی شادان خان تبریک
    دست مریزاد

    • سلام درویش خان
      حالتون چطوره
      شما تاج سرید دوست من
      نمیدونی چقدر از دیدنت خوشحال شدم
      رفتی , حاجی حاجی مکه …
      تا اونجا که یادمه تو کار نمایشنامه نویسی و طنز هم بودی
      اون جریان مانکن ها هنوز یادمه خخخخ
      ای کاش استاد بیدختی هم خودشو از اون کنج عزلت خود خواستش میکشوند بیرون و از دنیای پرتلاطم واقعی به دنیای مجازی نقل مکان میکرد تا با بداهه های طنزش برای لحظه ای هم که شده , لبخندی مهمون لبهامون میشد .

      در مورد عکس پروفایل باید بگم که من عکس بدون دلیل نمیذارم . اون عکسی که توی اون سایت داشتم مربوط به یک روز بعد از اخراج از شرکتی بود که نیروی رسمیش بودم و 14 سال توش کار کردم . اونم به خاطر دفاع از حق و حقوق پامال شده ی کارگران / و اما جریان این عکس از این قراره که یک روز بعد از اینکه هر دوتا چشممو عمل کردم و دکتر سفارش اکید کرد تا چندماه باید عینک دودی بزنم و من فقط همون یه روز عینک زدم و این عکس رو همون روز گرفتم . تا سند محکمه پسندی باشه که به حرف دکترم کاملن گوش دادم . و نتیجه شم دیدم . دوباره هر دوتا چشمام ضعیف شدن . فقط این وسط یه مقدار پول تووی جیب ما سنگینی میکرد که دو دستی هولشون دادیم توی جیب دکتر تا شب بی پول سرشو زمین نذاره 🧐
      همون روز که عمل کردم مصادف بود با سه برابر شدن نرخ بنزین 😂 ( این تقارنش منو کشته ) جایی که ما بودیم غرب تهران بود عینهو خرمشهر جنگزده . رفتیم سر و گوشی آب بدیم که چه خبره , هر کی مارو با اون عینک میدید مشکوک میشد خدایا خبرچین نباشه , گفتیم تا مارو با لاستیکا آتیش نزدن بهتره با مشت گره کرده بپرم وسط کاسه ی داغتر از آش بشم . و شدم , و چنان نظرشون رو عوض کردم که به چشم لیدری بهم نگاه میکردن . یکهفته بعد از عمل قرار بود برای معاینه برم پیش دکتر در مطبش . دقیقن محل تجمع اعتراضات کنار مطب بود 😂 هرچه نگاه کردم یه شیشه سالم به مطب ندیدم . تا یکهفته اصلن دکترا اونجا پیداشون نشد . تماس گرفتم با دکتر که تکلیف معاینه ی چشمهای من چی میشه . گفت مطب که نمیشه رفت . فردا تو بیا درمانگاه فلانجا ببینم جاده ای باز هست خودمو برسونم یا نه , فقط قبلش زنگ بزن . گفتم باشه / فردا شد زنگ زدم گفت نیا نیا … درمانگاه هم در محاصره ست , وسطای راه برگشتم تهران , تو هم فقط قطره بریز تو چشمات بازم فردا زنگ بزن ببینم کجا آروم تره بیا همونجا تا معاینه کنم .

      نشون به اون نشون که یکهفته ای گذشت . تا ما معاینه ی یکهفته ی پیش رو تونستیم بریم . الان خداراشکر هنوز کورسویی از بینایی م , ته تهش مونده و میشه کورمال کورمال یکی دوتا کامنت نوشت .

      ممنونم از حضورت درویش خان

      🙏🙏🙏🌹

      • هرچی نوشتم نمیدونم چرا پرید .شادان جان فدایی داری ازاینکه در این دنیای شلم شوربا به قول غزل همچنان هستی وساختی ونباختی خودش یک عالمه جای شکرداره .دوست دارم گپی دوستانه باهم داشته باشیم حضوری امیدوارم بزودی پیش بیاد چند پرونده پول بلوکه دارم تموم شه حتما خدمت میرسم .همیشه باحرفها و شعرهات حال کردم .دمت گرم .فدایی داری ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️🙏🙏🙏🙏🙏🙏

  6. غزل آرامش

    تیر 2, 1399

    سلام و درودها بر شما استاد ارجمند

    بسیار زیبا روایت فرمودید

    در پناه خدا🌹🌺🌹🌺

    • سلام خانم آرامش ارجمند
      حضور بانوی غزل پای این روایت , زیباتر از خود روایت است
      ممنونم از حضور ارزشمندت
      🌹🌷🌺🙏🙏

  7. سپیده طالبی

    تیر 2, 1399

    سلام و عرض ادب و احترام
    حضورتان استاد شهروی گرانمهر
    بسیار زیبا بود روایتگری تان از این اتفاق و اقدام جوانمردانه
    دست مریزاد و درودتان باد🌺

    • درود و عرض ادب خانم طالبی گران مهر
      ممنونم از همراهی و محبت همیشگیتون
      نظر لطف شماست مهربانو

      🙏🙏🙏🌹

  8. ترانه

    تیر 22, 1401

    درود برشما استادعزیز.
    سپاسگزارم ازشعربسیازیبا برای مرحوم پدربزرگم دهقان فداکارعزیز🙏🌹

    • با درود و سپاس از حضور پر مهرتان
      ممنونم از محبت و بزرگواری تان
      شما لطف دارید ، انجام وظیفه بود ، روح ریزعلی خواجوی شاد و یادش همیشه جاودان🙏🌹🌺

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا