🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
دیشب درونم شاعری بیچاره جان می داد
از خون دیده این غزل را آب و نان می داد
بر دوش خوابم وزنه ای از جنس یک کابوس
سگهای هار باورم را استخوان می داد
هی پتک میزد توی ذهنم منطقی وحشی
هی نعره میزد چنگ و دندان را نشان می داد
صبحی دگر شد زندگی در خواب و رویاها
ای کاش میشد دست کم دستی تکان می داد
یک معذرت خواهی به اشعارم بدهکارم
وقتی که چشمم وعده ها از آسمان می داد
دیشب دوباره عطر احساسی نجیبانه
هی میکشیدم سمت گلدانی که جان می داد
سمانه تیموریان(آسمان)
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (6):