🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 سایه با گالیله همسایه شد!

(ثبت: 250355) مرداد 30, 1401 
سایه با گالیله همسایه شد!

 

سایه!

گالیله که خورد لسانُ‌الغیبِ مرگ را
مَردم با آخر پرسشِ دُمِ خروس از پرواز
خاراندند خارپشتِ تن را
ناشتا با اشتها ریختند خنده را در هَندقِ بلا!
اعتقادِ سینِماتیکِ تلسکوپ را به او
تحویلِ الههٔ اربوس دادند
حدودِ سالِ و ساعت نمی‌دانم کی!

 

سایه!

به فرضِ محال، لاٰادری
لباسِ قرن تا قرن از قرارِ معلوم
عطف به‌ما عقب
مقرون به‌صرفه عوض
زنانه و مردانه پوش
می‌بُرَد آدمیزادهٔ سوار و پیاده
گوشِ فلک‌ُالأفلاکِ فکریدن را!

 

اکنون!

نقلِ به هَساپَسامضمون
اجاقِ هیزِ جیزِ کلاغ
زیرِ بارِ تضمینِ دندانِ تیزِ تبر
پُر از خبرِ دستِ اوّلِ کلاژِ هیزمِ ارغوان‌ست!

 

یلدا نمی‌تواند دیگر
شصت ثانیه بیشتر
بر دارد شناسنامهٔ ماه را از کیفِ شب
بدزد قاپِ شهاب سنگ را!

 

کاوهٔ آهنگر
پشتِ مختصاتِ آبستنِ سیبری
بی قرارِ تنورِ آغوشِ خورشید
سوار بر سورتمهٔ غم
بر گردنِ تبسّم قلادهٔ تن‌خستگی بسته!

 

کیوان در سیاه‌چالهٔ آسمان گیر
پیرتر از سختیِ مسیر
سرِ سرعتِ نور
با نامِ قدیمی‌اش زُحل قهر
عهدنامهٔ اخوتش با عطارد را
بخشیده به زیگوراتِ موریانه‌ها!

 

آسیا دقیقاً از دقیقهٔ رفتارِ رفتنت
بر شقیقهٔ زمین
کُروکیِ کوه و دریا و جنگل را گم
هوار بر دوچرخهٔ خیالیِ کودکی
حتّیٰ با رَکب به رکاب
حوصلهٔ شهرِ عشق‌سالگی را ندارد!

 

سایه!
سایه!
سایه!

بر سمفونیِ سکوت که خندیدی
بی تردید تنها
چهار پویه آلما
با اوّل‌ فرمِ سونات رقصید و هیچ‌کس!

 

راستی!

آن‌جا که نمی‌دانیم کُنجاکُنجش
متساوی‌الأضلاع
خانمِ‌‌‌‌خانهٔ متساوی‌الساقین‌ست یا نه
با ریختِ کدام کلام
_ حاده، منفرجه یا قائمه
فرصتِ شیرین‌زبانی
می‌دهی به کندویِ لبخندِ گالیله
آیا پیِر و ماری کوری به پیشوازِ پروازت آمدند؟
امیرکبیر چطور؟
ببخش فضولیِ کِش دادهٔ کشویِ دهانم را
فاصلهٔ خانه‌ات با منزلِ ملاصدرا به چندبند انگشت می‌رسد؟

 

راستی!

بر سفرهٔ تقسیمِ شاهرگِ شعر
سلامِ راهِ شیریِ چشم ما را
به احساسِ آزادیِ اخوان
به آیدا شهرزادِ شمس‌العمارهٔ شاملو
به شاهینِ شهبالِ شجریان
حتّیٰ به شمال و شرقِ آقایِ شاعرِ شاهنامه برسان!

 

سایه!

دارد در جغرافیایِ دلواپسی
زود به زود بویِ دود می‌آید
باید لهجهٔ مسئلهٔ دویدن را حساب و کتاب
کیلومتری قبل از برج و بارویِ بهشت
تابوتِ ارغوان را
بگذاریم بر دوشِ هوشِ باد
یک‌دلِ سیر سِیرِ گریه کنیم برایِ روز مبادا!

 

هِق هِق هِق
هِق هِق هِق
هِق هِق هِق…

 

 

ـــــــــــــــــــــــ
سیدمحمدرضا لاهیجی
ساکوتی.هند
ـــــــــــــــــــــــ

پ ن:

استاد ابتهاج را چهار فرزندست
به اسامیِ
یلدا، کاوه، کیوان، وَ آسیا

 

 

 

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا