🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
من مثه یه سایه بودم
زیر پرچین نگاتون
یه ترانه خون عاشق
که یه روز شد آشناتون
شاعری که گریه هاشو
پشت خنده مخفی میکرد
دیدن یه رود بی آب
روح اونو زخمی میکرد
یه روزی یه گوشه از شهر
دلش از غصه ترک خورد
نتونست دووم بیاره
توی قلبش عاشقی مرد
همدمش شده یه خودکار
چن تا کاغذ ، شعر غم دار
بازم از وطن میخونه
با صدای سرد و تب دار
احسان ظاهری (اهورا)
4 شهریور 1395
#احسان_اهورا
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (5):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (10):