![بهاره کیانی قلعه سردی](https://sherepaak.com/wp-content/uploads/2021/10/PicsArt_09-22-11.58.36-scaled-e1635244415334.jpg)
🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
پشیمانم از آنکه چشم من شد جلد چشمانش
که هر شب کار من حسرت شده از اشتباه خود
ندارم شکوه دل را داده ای بر باد بی مهری
مقصر دست من بوده که نگْرفته کلاه خود
شدی سردار سردمدار قلبم تا ابد ای عشق
نمیپرسی چرا احوال سرباز سپاه خود؟
اگر تنها اگر دل خسته ام این را بدان روزی
خودم آوردمت تا عمق سینه، در پناه خود
چرا ترسی نداری از دل غمدیده از دستت
که دامان تو را میگیرد او با سوز و آه خود
چرا ترسی نداری از دل کز کرده و تنها
نگفتی برکه میگیرد سراغ از مهرِ ماه خود
نمیخواهم تو را دیگر، نمیفهمی تو دردم را
که عمری حسرت دل شد که باشد سر به راه خود
منآن بیبی که در راه نگاهت داده ایمانش
و کم آوردهام دیگر ز کفر پادشاه خود
نمیگیرد کسی جای تورا در قلب من هرگز
که سرمستم به دلدار خود و این اشتباه خود
#بهاره_کیانی
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (6):
بستن فرم