🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 سردار سردمدار

(ثبت: 217906) آبان 21, 1398 

 

پشیمانم از آنکه چشم من شد جلد چشمانش
که هر شب کار من حسرت شده از اشتباه خود

ندارم شکوه دل را داده ای بر باد بی مهری
مقصر دست من بوده که  نگْرفته کلاه خود

شدی سردار سردمدار قلبم تا  ابد ای عشق
نمی‌پرسی چرا  احوال  سرباز  سپاه خود؟

اگر تنها اگر دل خسته ام این را بدان روزی
خودم  آوردمت تا عمق سینه، در پناه خود

چرا ترسی نداری از دل غمدیده از دستت
که دامان تو را میگیرد او با سوز و آه خود

چرا ترسی  نداری  از دل  کز  کرده  و تنها
نگفتی برکه میگیرد سراغ از مهرِ ماه خود

نمیخواهم تو را دیگر، نمیفهمی تو دردم را
که‌ عمری‌ حسرت‌ دل‌ شد‌ که‌ باشد سر به‌ راه خود

من‌آن بی‌بی که‌ در راه‌ نگاهت داده ایمانش
و کم  آورده‌‌ام  دیگر  ز  کفر  پادشاه  خود

نمیگیرد کسی جای تورا در قلب من هرگز
که‌ سرمستم به‌ دلدار خود و این اشتباه‌ خود

#بهاره_کیانی

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا