🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 غزل مرگ

(ثبت: 231636) شهریور 23, 1399 
غزل مرگ

غزل مرگ

‍ تو رفتی مانده ام تنها دلم ابری و بارانی ست
تمامِ خشت خشتم بی تو در تهدید ویرانی ست

گرفتار غم است این دل، رهایی نیستش هرگز
که این دل حاصلش از تو فقط مهری به پیشانی ست

عجب افسون نمودی دل، گریزان گشتم از عالم
چنان دریای پر آشوب، پر از موج و پریشانی ست

همه شب می چکد اشکم، ببین چشم دل زارم
هراسان گشته ام همچون بلم دریای طوفانی ست

تو دستم را رها کردی شدم رسوای بیگانه
تنم تب کرده از دوری، دلم سرد و زمستانی ست

خودم زندانیم ای مهر مه رویان نمیدانی!!
که یادت هر شبانه، در دل و افکار زندانی ست

که شب ها تا سحر خوابی به چشمانم نمی آید
شدم چون جغدِ بیداری که در حال غزل خوانی ست

بیادم آمد ایامی ، مدام از عشق میگفتی
گمانم حاصل عشقم غزل مرگ پشیمانی است

فتاده طشتم از بام و ندانی شهره شهرم
زلیخایی شده نسرین اسیر ماه کنعانی ست

#نسرین_حسینی
14/1/95

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):

نظرها
  1. رسول رشیدی راد

    شهریور 23, 1399

    با سلام و درود خدمت شما سرکار خانم حسینی
    بسیار زیبا و شور انگیز
    لذت بردم
    قلمتون همواره نویسا
    🌹🌹🌹🌹🌹

    • نسرین حسینی

      شهریور 25, 1399

      درود برشما جناب رشیدی راد گرامی

      سپاسگزارم از حضور ونگاه زیباتون برقرار باشید به مهر 🌹🌹

  2. محمدعلی رضاپور

    شهریور 23, 1399

    🌹🌿💐

    • نسرین حسینی

      شهریور 25, 1399

      درود برشما سپاسگزارم از حضور سبزتون
      🌹🌹

  3. رضا اکراد

    آذر 15, 1399

    سلام بانو درود بر شما بسیار زیباست قلمتان پرتوان

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا