🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 فهم مشترک

(ثبت: 212189) تیر 31, 1398 

لبریز بودم از کلام
همچون آتشقشانی لبالب از مذاب
شبیه حرص تشنه ای به بیابان
به آب
تهی های میان آدم ها
هیچ معنایی جز فاصله نمی دهد
هیچ معنایی …
حتی کشتی نشستگان و صاحبان ده فرمان
پیامبران آتش و صلیب و بدر هم
نفس بریدگان گردنه های فهم نامشترک اند
کیمیایی فرو ریخته از دستان خدا
حقیقتی بیرون از حباب که آسان
اما … محال بود
شاعران و رسولان و عاشقان
نوشتند و گفتند و گریستند
اما فهم مشترک
به یکی بذر معصوم
در کف خشک سنگلاخ تعصب
عقیم و پوسیده ماند
زمزمه در حجم های تاریک و نمور آن زمان
همهمه در گستره عمود لانه های آهنین امروز
تمام را شنیده ام
زبان مشترک بود آری
اما
نایاب … فهم مشترک
پلی فرو ریخته در میان
بی نهایت ، آدمیان تنها در دو سو
و گدازه های ماسیده بر دهانم
که گفتن را
سخت تر از زنده بودن می کند
نا امیدی می تابد بر من
می وزد بر ما
شاید آرزویی است نا ممکن
اصراری است بیهوده
فهم مشترک
خداوند هدایت می کند
هر کس را که بخواهد

امیر جلالی –

 

 

 

 

نقدها
  1. اکبر رشنو

    مرداد 1, 1398

    درودتان ودستمریزاد
    این سرود سرا پا حسن در شروعی عطشناک و اندیشه ورز
    آغاز می شد در تشبیهی که باحذف حرص که خود نوعی حشوملیح بود به تشبیه بلیغی تبدیل می شد ومضافا شروع دوبار واژه ی ” ” به ” آمده که تن به تکرار می زد و علاوه در اول کلام را در زمان به عقب می راند و شعر را در قدیم می برد و اگر” به ” اول تبدیل به در می شد علاوه بر اینکه از تکر ار رها می شد اون عقب گرد در زمان هم خنثی می گشت ناگفته نماند که تشنگی خود مفهوم حرص را در بطن دارد اصلا گاهی بجای حر ص استعمال می شود ودر ادامه ” هیچ و هیچ معنایی دوم ” هم حشو بودند چون “جز” معنی هیچ را بر جمله تحمیل می کند و دیگر نیازی نیست و واژه ی ” تهی ” هم اسم معناست و علامت جمع ” های ” اضافیست و نیاز به اون نیست و این حشو ها شعر را از ایجاز خالی می کند و د ر اطناب می برد که خود دو ضعفی در نگارشست
    و دیگر حتی کشتی نشستگان … باز حشوداشت ” آتش و صلیب و بدر هم” که حشو بودند و به نوعی شعر توضییح داده می شد واما “نفس بریدگان گردنه های فهم مشترک ” تعبیر جالبی بود و گردنه های فهم مشترک بویژه جالب بود و تشبیه بلیغ بود
    و عبارت کیمیای فروریخته …. در این عبارت هم مضمون بدیع و نو آمده و بسیار جالب بود و به نوعی استعاره بود و فرو ریخته هم کنایتی بود از آسمانی بودنشان و اون بیدریغی را از لطف خداوند می رساند و علاو ” آسان و محال” هم مضمونی را در پارادکس رقم می زد که جالب بود و در خور توجه البته معنایی هم در ایهام در” محال ” موجود بود و خوب بود واما
    اوج کلام درین عبارت ” حقیقتی بیرون از حباب ”
    که در معانی ایهامی مختلف بکار می رفت که خالص وبی غل و غش بود و دیگر از سر باد و هوا و هوس نبود که این ترکیب نغز و نو بود و در جای خو عالی نشسته بر مسند سخن ،

    ودیگر شاعران و … که این عبارت بجا بود و آراستگی کلام را در معنی و لفظ بهمراه داشت و بقولی لف و نشر مرتب بود و زیب و زیبایی متن شعر بود
    و اما ” فهم مشتر ک به یکی بذر معصوم ” هم عبارت جالبی بود و “به “هم حشو محسوب بود چون یکی اون ” ی ” خود وحدت بود و نکره و خوب ترکیب بود اون یکی خود کلی حرف داشت که ناشناخته بود و بذر معصوم هم ترکیبی و صفی که استعاره بود و تشخیص و خوب بود
    و “در کف خشک سنگلاخ تعصب ” هم ترکیب بسیار عالی وعقیم هم صفتت جالبی بود دراین جا و بسزا و دیگر ” ماند ” که در موضع ایهامی بود و بسیار ماهرانه نصب شده ماند ایهام داشت که اولا تشبیه را رقم می زد در بالا و دیگر مانده است به معنی فعل که بسیار در خور و درد بخور می شد
    ادامه دارد

    • امیر جلالی

      مرداد 1, 1398

      جناب رشنو ، سرور گرامی ابتدا باید که مراتب تشکر و سپاس فراوان خود را از حسن نظر و عنایتی که اثر این حقیر داشته و دارید اعلام کنم و لازم می دان ور محضر شما و بعنوان درس پس دادن مطالبی را عرض کنم شاید که به درک مشترکی از کار برسیم . تمام مطالبی که فرمودید دو وجه داشت یکی از باب فنی و دستورزبان شعر که البته و یقینا حق با شماست و سعی بنده بر آن خواهد بود که جبران شود و دیگری معنا و مفهوم اثر که بر من واجب می کند که توضیحاتی را به خدمت شما برادر عزیز تر از جان و استاد گرانقدرم تقدیم کن .
      اثر فهم مشترک سخنش این است که تمام انسان ها با آنکه زبانی مشترک دارند اما فهم مشترکی از حقیقت ندارند. منظور فقط حقیقت است و نه واقعیت… کشتی نشستگان ( نوح ) و پیامبران آتش و صلیب و بدر همان موسی و عیسی و حضرت محمد ( ص ) هستند که آنها هم از دست این خلق به امان آمدند و نفس کم آورند. چرا که فهم مشترکی از حقیقت میانشان جاری نبود و نشد.
      پلی که فرو ریخته همان فهم مشترک است که آدمیان فراوانی در دو سوی آن سرگردانند. ( شاید پل صراط ) و شاعر حرفی در دل دارد که مانند مذابی ماسید است بر دهانش که قادر به گفتنش نیست.
      من در آخر اثر نوشتم که ” خداوند هدایت می کند هر کس را که بخواهد ” این یک دلیل بود بر تمام نوشته ام و یقین دارم که تمام عزیزانی که این جمله را خواندند به فهم مشترکی نرسیده اند که منظور از ” خداوند هدایت می کند هر کس را که بخواهد” چیست ؟ خداوند هر کس را که بخواهد یا اینکه هر کس که بخواهد خداوند هدایتش می کند . من این را برای اثبات تمان جملات بالا آوردم که بدانیم هنوز هم به فهم مشترک نرسیده ایم و نخواهیم رسید.
      بیشتر نباید بنویسم زیرا صلاح نیست.
      استاد عزیز و سرور گرامی از اینکه سایه مهر خود را بر سر اثرم انداختید بی نهایت سپاسگزارم و ممنونم . و استدعا دارم همواره بنده حقیر را همراهی نماید تا از محضر شما بیاموزم و بهره ببرم . برقرار باشید و درود بر شما

  2. اکبر رشنو

    مرداد 1, 1398

    و
    در ادامه
    عبارت همهمه …
    و زمزمه گرچه مضامین خوبی هستند ولی کل عبارت حشو ملیح بود چرا؟ چون هیچ افزونی بر مضامین شعر نمی کرد
    و همه را شنیده ام اصلا حشوبود واگر نمیآ مدند هیچ ضربه ای به شعر وارد نمی شد و شما اگر اون همهمه ی قرون واکنون را نمی دانستید در باره فهم مشتر که این شعر سروده نمی شد
    و”گدازه ها بر دهانم ” هم تعبیر بسیار بجایی بود واستعاره بود از آتشفشان
    واما نامیدی می تابد بر من
    می تابد معمولا در موارد مثبت بکار گرفته می شود
    و حتی می وزد هم در لطف و تلطف وزیدنیست که بازهم افعال مورد تردیدند و باید چیز دیگری می آمد
    و اما پایان که در یاس تمام می شد خود حرف داشت
    که اگر در نوید و امید بود شاید بهتر بود که یاس هر بدتری را بدتر می کند و از” می وزد تا پایان شعر ” روبه سستی رفته و گسیختگی داشت در انسجام و استحکام و
    و با دیدی دیگر این نمی توانست باشد که با یاس منطبق می شد و این فسردگی و گسیخت کلام در پایان توجیه اش از نظر عاطفی فقط یاس بود و رنگ یاس را نشان می داد وخوب بود و لی از نظر قوام و قاموس شعر مقداری در سستی به پایان آمده
    واما ” اگر بخواهد .. ” که اینهم حرف داشت که ایهام داشت وبسیار خوب آمده و یکی که اگر خداوند بخواهد و دیگر اینکه اگر بنده بخواهد هدایت می شود و سر نوشت خود را خودشان تعیین می کنند
    درودتان و دستمریزاد
    با ارادت و ادب ببخشید ازین صراحت
    باچاشنی چالشی من نقد کردم
    واین چیزی از فخامت لحن و پیام ارجمند و سوز جان در شعر نمی کاهد بل این شعر لایق این بود و این وجه و درد مشترک که وقت مصروفش شود وهمه اشعار درین مقال نمی گنجند
    و السلام🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺

    • امیر جلالی

      مرداد 1, 1398

      🙏🌹🙏🌹🙏🌹🙏🌹🙏🌹💐💐💐💐💐💐💐 جناب رشنو ، بی نهایت از همراهی ارزشمند شما سپاسگزارم و قدردان خواهم بود . درود بر شما

نظرها 14 
  1. سلام و درود استاد

    نا امیدی می تابد بر من
    می وزد بر ما
    شاید آرزویی است نا ممکن
    اصراری است بیهوده
    فهم مشترک
    خداوند هدایت می کند
    هر کس را که بخواهد

    ابلاغ از ما هدایت از خداوند ، هم اوست هدایت به راه مستقیم ….

    لذّت بردم

    شادکام باشید

    🍃💐🍃💐🍃💐🍃

    • امیر جلالی

      تیر 31, 1398

      سپاس از لطف شما جناب بایبوردی عزیز. برقرار باشید و درود بر شما

  2. اکبر رشنو

    تیر 31, 1398

    درودها
    بر شما
    دستمریزاد و 🌺🌺🌺🌺
    دو بار مطلب نوشتمدر باره ی این شعر

    بار فتن برق حذف شد

    این زمان بگذار تا وقت دگر
    🌺🍃

    • امیر جلالی

      تیر 31, 1398

      جناب رشنو بزرگوار همینکه در صفحه این حقیر و در کنار آثارم حضور دارید مایه دلگرمی و امتنان است و همواره چشم به راه نظرات ارزشمند شما بوده و خواهم بود . درود بر شما

  3. مهتاب ایزدسرشت

    تیر 31, 1398

    زیباست
    احسنت🌺

    • امیر جلالی

      تیر 31, 1398

      خانم ایزد سرشت محترم ، با تشکر و قدردانی از لطف شما و درود بر شما

  4. علی معصومی

    تیر 31, 1398

    🌿👏👏👏🌹

    • امیر جلالی

      تیر 31, 1398

      جناب معصومی با تشکر از لطف و همراهی شما و درود بر شما

  5. طارق خراسانی

    تیر 31, 1398

    سلام و درود

    چه فکر عمیقی!

    آفرین

    در پناه خدا 🌿👏👏👏👏🌿

    • امیر جلالی

      مرداد 1, 1398

      جناب خراسانی عزیز ، بی نهایت از لطف و عنایت شما سپاسگزارم و درود بر شما

  6. … درود
    بنده همیشه سعی می کنم دلم می گیرد پای شعر تا نظری بنویسم معمولا کلمه ای یا از شعر قرض بگیرم و هرم نظر و یا بداهه ام قرار دهم… چرا که از نظرات عمومی و تکراری بیزارم. امروز ولی دلم سنگ بود و مغزم منگ؛

    تا دل نگیرد، واژه ای هیچ میل به آمدن ندارد!

    • امیر جلالی

      مرداد 1, 1398

      شعر چیزی شبیه وحی است. در زمان و مکانی که باید … می آید. شروع می شود و خود تمام می شود. شاعر کاتب است فقط.
      با سپاس از حضور و همراهی ارزشمندتان و درود بر شما

  7. درود برشما گرامی .لذت بردم🌿🌺🌺🌺🌿

    • امیر جلالی

      مرداد 1, 1398

      جناب انصاری عزیز ، سپاسگزارم از محبت و نگاه پر مهرتان ،درود بر شما

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا