🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 مثنوی رود و سنگ

(ثبت: 3432) اسفند 1, 1395 
مثنوی رود و سنگ

به نام خدا

این اثر به واسطه ی محتوای بسیار خوبش باید در اختیار جوانان عزیز قرارداده شود، لذا از تمامی شاعران عالیقدر انجمن ادبی شعرپاک تمنا می شود بعنوان اولین کار گروهی این شعر را ویرایش کنند و متن ویرایش شده را در کامنت خود ثبت و بنده از آنان استفاده خواهم کرد.

در ویرایش سعی شود ابیات نو شوند.

  اگر دوستان ابیات  و یا مطالبی مربوط به این موضوع  داشته باشند و یا به ذهن شان رسید ،  حتماً به اینجانب ارایه دهند.

مثنوی رود و سنگ

  1. ابر عظیمی ز سرِ کوهسار
  2. دُرّ و گهر ریخت به فصل بهار
  3. دُرّ و گهر چیست؟ که جان ریخته
  4. تا که یکی قطره از آن ریخته
  5. وحدت هر قطره به گاهِ فرود
  6. نهرِ بزرگی شد و آنگاه رود
  7. رود خروشان پی افکار پاک
  8. خویش رها کرد به دامان خاک
  9. بود سرِ بستر رودِ روان
  10. سنگِ رها گشته زِ کوهی گران
  11. در دلِ آن گوهرِ شب تاب بود
  12. آگه از آن ، رودِ پُر از آب بود
  13. سخت بُد آن، کند زجا سنگ را
  14. چرخ زنان بُرد بد آهنگ را
  15. سنگ از آن واقعه ناشاد شد
  16. در دل آن رود به فریاد شد
  17. داشت درشتی همه آن سنگِ سخت
  18. با خود و رود و زِ تباهیِ بخت
  19. گاه به بالا شد و گاهی به پست
  20. سنگ همی خَسته و رودش نَخَست
  21. رود به دانایی و فکرِ تَرَش
  22. بر سر هر سنگ بِزَد پیکرش
  23. ناله کنان سنگِ گرانبارِ رود
  24. گه به فراز آمد و گاهی فرود
  25. عاقبت آن سنگ که آرام شد
  26. بابِ دلِ رودِ دلارام شد
  27. سنگ به خود رخوت و سستی ندید
  28. سنگ سکون خواه، روان می دوید
  29. سنگ، رها کرد دگر ننگ را
  30. رود، بسائید تنِ سنگ را
  31. رود که آرامشِ همراه دید
  32. پرده ز رازِ دلِ آن برکشید
  33. گفت: تو را گوهرِ رخشان بوَد
  34. در پی آن چرخِ پریشان بود
  35. من به دَر آرم زِ دل آن ناب را
  36. گاه دگر ، گوهر شب تاب را
  37. سنگ کجا شاد از آن گفته شد
  38. بارِ دگر سخت بر آشفته شد
  39. گفت چه حاصل که مرا گوهری ست؟
  40. هر چه بود، باز که آن دیگری ست
  41. سنگم و دانی تو ، که من کیستم
  42. چون گهر آید،دگر آن نیستم
  43. رود بخندید و بفرمود: «نیست!
  44. آنچه بگویی تو، به آئین زیست
  45. من زِ تو هستم، تو زِ من بی گمان
  46. در دلِ ما هست گهر ها نهان
  47. فرق میانِ تو و ذات تو نیست
  48.   ذات تورا با خود تو ، فرق چیست؟
  49.  ذات تو در خانه به بازیگری ست
  50. زنده ی جاوید و وُرا مرگ نیست»
  51. شاد حجاب از رُخ آن سنگ، رود
  52. بُرد و گهر را، به تماشا ستود
  53. رود بود مردمِ اهلِ نظر
  54. از دل و ذاتِ همگان با خبر
  55. رود بود جانِ نظر بازِ عشق
  56. در گذر چرخ همآوازِ عشق
  57. هرکه به اهلِ نظری دل سپرد
  58. در دو جهانش که بسی سود بُرد
  59. وان که به خود رفت و نگاری نجُست
  60. گرد و غبار از رخِ جانش نشست