![امیر جلالی](https://sherepaak.com/wp-content/uploads/2022/04/7453cc6bf77c5670a37ea34a607f32ac-425-e1649215115368.jpg)
🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
در میدان شب هنگام
در سکوت بی خبری
بند بند انگشتان آفتاب را
به جرم بخشیدن
ساتور می زنند
از میان این خرابه ها
تک مضراب تنفسی بریده بریده
به گوش می رسد
و در پبچش سرد گرداب نادانی
نغمه های پرسش محو می شود
شغالان تاریک خانه ها
بر چهره حقیقت مهتاب
زوزه انکار می کشند
و اخم پوسیده ، به سنتی چروکیده
پنجه تازیانه می کشد
بر پشت های خمیده ای که
روزگاری بهم گرم بودند
حقارت متعفن چشم های تنگ
بر فراخ عطر لبخند های آبی
دندان بهم می ساید
واپسین شعله های امید
می رود که به دست نا امید باد سپرده شود
چرا که تردید ، تیغ بر رگ خود کشیدن است
و بیواسطه پنهان شدن
پشت دیوار شیشه ای بی تفاوتی
کوس محالی است بی طنین
در کوی و برزنی که دیوار خانه ها یکی است
و دل ها هزار تکه نا برا بر
حجامتی باید این پیکر نیمه جان را
مرا عمر دوباره ای اگر بود
اسب ابلق زندگی را
زین اخلاق می کردم
و اراده را مهمیزی می ساختم
بر پهلوی رخوت
و تا بلندای سپید صلح
به تاخت ، سرود رهایی می خواندم
دمل چرکین تحجر را
نیشتر عقل باید
پیش از آنکه مرغ سپید فرصت
از لب بام سرنوشت بپرد
و بنچاق قبرها را در دفترخانه سرگذشت
به ناممان بزنند
امیر جلالی
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (10):
اردیبهشت 19, 1399
سلام
سرودی بلندکه بر محور اجتماع بوده ودر کنایاتی پیام را
می خواست برساند و هی بخود می پیچید تا حرف خود را در غموضی بیان کند که این پارادکسی بود که شعر دچارش شده بود ؛
در شروع که “شب “گرچه استعاره بود اما “هنگام ” مقداری حشو به نظر آمده چون شب بخودی خود هنگامست ،
در طلوع و شروع شعر عبارت ” بند بند انگشتان الی… ” مضمون خوبی بود که در مقابل شب ، آفتاب هم استعاره بود و هردو در مضمونی از تضاد خود نمایی می کردند
و اما چند مطلب در شعر جلب توجه کرده : یکی نام گذاری ” نیشتر عقل ” که اگر آن را ترکیبی از اضافه ی تشبیهی بگیریم و جه شبهی را به ذهن متبادر نمی کند و اگر اضافه ی اختصاصی در متن آن کارکردئ را ندارد که باید
و مطلب دیگر اوردن کلمات و واژگان کهنه در شعر بود که کاملا شعر را دچار ثقالت کرده و زبان شعر را در کهنگی فروبرده ،
ودیگر مطلب قابل بیان توضیح شعر در متن شعر که نوعی حشو محسوبست و در شعر جایگاهی ندارد
مثل :
“واپسین شعله های امید
می رود که به دست نا امید باد سپرده شود” که می توانست موجز تر بیان شود
و دیگر
“چرا که تردید ، تیغ بر رگ خود کشیدن است
و بیواسطه پنهان شدن
پشت دیوار شیشه ای بی تفاوتی”
که توضیح شعر بود
و نامقبول درشعر که شعر را در اطناب می برد
وعلاوه ” کوس محال بی طنین “ ب این صورت اضافات اگر نوشته می شد بهتر بود که در عبارت شعر حشو داشت و اما ترکیبی بود در معنی پارادکس که خوب بود
ترکیبات هم حساب خودشان را دارند
مانند” سپید صلح “که گرچه ترکیب خوبی بود اما در بافت کلام مضمون درستی را عیان نمی کرد و دیگر “مرغ سپید فرصت ” این هم وجه شبه اش مورد تردیدست وحتی صفت سپید برای مرغ در اینجا اضافه بود وهیچ بار معنای به شعر افزون نمی کرد
و یکی دیگر از ترکیبات” لب بام سر نوشت ” سرنوشت وبام بهم تشبیه شده اند وجه شبه این تشبیه هم مورد تردیدست و در پایان علاوه بر کار برد کلمات کهنه و ثقیل ، ” بناممان بزنند ” هم اصطلاحی در محاوره است که این محاوره با ثقالت کلمات بکارفته در تمامت سروده همخوانی ندارد و این کاربرد کلمات و واژگان چون در شعر سپید بکار گیری شده اند بیشتر کهنگی را به ذهن می اورند بطور کلی به نظر شعر نیازمند باز نویسی و ویرایشست
با ارادت
پاسخ
اردیبهشت 20, 1399
با سپاس از حضور شما و تشکر از نگارش نقدی که مرحمت فرمودید. همراهیتان را قدردان خواهم بود و درود بر شما
پاسخ
اردیبهشت 17, 1399
🌹🌹🌹🌹
پاسخ
اردیبهشت 20, 1399
جناب رشیدی راد سپاسگزارم از همراهیتان و درود بر شما
پاسخ
اردیبهشت 17, 1399
درودهاجناب جلالی
شعردرذات خویش بایدتابوهای زمان
وکانسپتهای مسلط رابه چالش بکشد
ونسبت خودراباوجودوهستی وانسان
مشخص کند
چنین شعری شعوراست وشاعرآینه ووجدان زمان خویش.
شعرراگرهدف روشنگریست
شاعری هم وارث پیغمبریست
❤️❤️❤️
پاسخ
اردیبهشت 20, 1399
جناب شادلو حضور شما و همراهیتان و اظهار نظر ارزشمندتان را ارج می نهم و سپاسگزارم . درود بر شما
پاسخ
اردیبهشت 18, 1399
سلام و درودها
استاد ارجمند جناب جلالی مهر آفرین
طاعات و عبادات مورد قبول حق تعالا
🌈🌈🌸🌺🌸🌈🌈
پاسخ
اردیبهشت 20, 1399
جناب بایبوردی ، با آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و تشکر از همراهی و حضور با محبت شما … درود بر شما
پاسخ
اردیبهشت 20, 1399
درود و مهر و سلام
شعری متفاوت از استاد جلالی عزیز خواندم
شعرتان نگرانم کرد نا امیدی سردی در واژه ها موج می زد
البته که از شعر نگران احوال شدم امیدوارم که خوب باشید شاعر ارجمندم که همیشه از شعرهایتان مهر و امید میدیدم و روشنایی باشد که باز چنین باشد
گرچه سروده ای متفاوت بود با واژگانی دیگر
از این قسمت خیلی خوشم آمد که دم را غنیمت می دانید و تلنگریست تا عقل را بیشتر به کار انداخت ولی ای کاش همان قلم آبی به ماهی دلتان برگرد که دریا دریا عطش خواندن است بر این ساحل
آری غم هست درد هست نابخردی آدمیان هست ولی امید باشد و امید و امید بدون این واژه جهان و جهنم یکی ست
تندرست و پیروز باشید شاعر دوست داشتنی
در پناه حق نویسا و برقرار🌹🌹🌹🙏
پاسخ
اردیبهشت 20, 1399
گاهی آدمی در برابر او می ایستد و می پرسد که : برای چه ؟ برای که و چرا ؟
چرا آفریدی مرا ؟ چرا آفریدی او و آنها را ؟
و چرا اصلا آفریدی ؟
آدمی با درد آفریده می شود و جهان و ما فیه … همه خوابی است خوش رنگ و لعاب…
بحث امید و نا امیدی نیست بلکه بحث حقیقت و واقعیت است…
همواره سپاسگزارم از همراهیتان
گرگ ، گرگ می زاید
گوسفند ، گوسفندمی زاید
تنها انسان است که گاهی گرگ می زاید و گاهی گوسفند
درود بر شما
پاسخ
اردیبهشت 20, 1399
درود بر شما
همیشه اندیشه و دغدغه ی فکری تان برایم ارزشمند و محترم است
خدا از بشر نومید نیست و این آدمی که حساب ها را برهم زده و روزی حساب پس میدهد منبع الهام میشود ما شاعران رسالت بزرگی بر دوش داریم ویژه که هنرمان معجزه ی اثباتمان است
درود بر شما که زلالید و در تفکری ژرف قلم می زنید
پاسخ
اردیبهشت 20, 1399
سپاس از لطف و محبت کلامتان ، برقرار باشید و سربلند نیز…
جهان جای بدی نیست … جای ما در جهان بد بود
درود بر شما
پاسخ
اردیبهشت 21, 1399
درود ها
بسیار زیبا و دلنشین سروده اید
پاینده باشید
پاسخ
اردیبهشت 21, 1399
جناب آقای مصطفایی بسیار سپاس از حضور ارزشمندتان ، برقرا باشید و سربلند نیز…
درود بر شما
پاسخ
اردیبهشت 21, 1399
درودتان
👏👏👏👏لذت بردم
پاسخ
اردیبهشت 21, 1399
جناب فلاحی ، دوست و همراه گرامی سپاس از لطف شما و درود بر شما
پاسخ
بستن فرم