🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
کوچه های بارانی
عبور می کنم از کوچه های بارانی
به یاد لحظه شب پرسه های گیلانی
نسیم و موج پریشان و ساحل دریا
چه خاطرات قشنگی خودت که می دانی
به چین دامنت آهسته باد می پیچید
تو در تدارک اینکه مرا بپیچانی
دلم قیامتی از شعله های آتش بود
که بی دلیل خودت را زدی به نادانی
تمام مرز تنم غرق اشتیاقت بود
ولی تو فکر دمی که مرا بخیسانی
چه شد نیامدی و خاطرات شیرینت
سرک کشیده دوباره میان هذیانی؟
اگرچه نام و نشانم نمانده در یادت
به شهر خاطره هایم بیا به مهمانی
چه جای حادثه باید گره گشا گردد؟
بهارِ رفته کجا و شب زمستانی
هوای شرجی چشم مرا نمی فهمد
چراغ یخزده و پیچ هر خیابانی
بریز غمزه به حسن ختام هر شعری
که قند مطلع بیت و ردیف پایانی
♤♤♤
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (7):