🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 یک، دو، سه، کات بدونِ شات!

(ثبت: 258681) اردیبهشت 1, 1402 
یک، دو، سه، کات بدونِ شات!

 

باورم با وَرم شاید
شلیک شود بر شلّاقِ فانوسی که
سُو سُو جاسوسی می‌کند
در چاله‌میدانِ چشم‌چشم غمدانم!
.
.
باورم با وَرم شاید
در اجاقِ اتاق
از آخرین زاویهٔ اتّفاق
لَختِ لحنِ لُخت و داغِ چکهٔ چراغ
وقتِ شکستِ کلیشه‌ای شیشه
لحظهٔ سختِ طلاقِ عکسِ بدونِ رتوش و قاب
با لکنتِ انگشتِ خمیازه
بخاراند قنوتِ چانه‌اش را!
.
.
باورم با وَرم شاید
پشتِ میزِ آوندکُشته
نه شُسته رُفته
خسته نشسته
دسته دسته
می‌شکافد هستهٔ لب‌بستهٔ مردمکِ خواب
می‌شوید در شُوربایِ اشک
مُشت مُشت
مُشتِ پُِرِ درد را!
.
.
باورم با وَرم شاید
باز در نزدیکیِ تاریکی بازی
میخکوبِ دقِ سکوت
دقیقهٔ عُقِ سرگیجهٔ سمفونیِ سایه
برایِ تیمارِ دیوار عربی می‌رقصد!
.
.
باورم با وَرم شاید
بی کیِ اکنون
عطفِ به‌ماعقب
پــاپیِ نَقلِ به مضمون
سرِ ساعتِ بی استراحتِ ساعت
در لاکِ تیک تاک مدفون
مدیونِ عقربه‌ها
بجایی از جمهوریِ جانم
لیسِ خیسِ هیس می‌زند!
.
.
باورم با وَرم شاید
سرما که با قیافهٔ حق به‌جانب
بی پرده
آویزان می‌شود از گُردهٔ پرده
بغضِ پنجرهٔ حنجره را باز
می‌کِشد نازِ شیههٔ اسبِ آغوشِ باد را
گوشوارهٔ لبخندِ کاش را کش
کشان کشان می‌کُشد!

.
.
باورم با وَرم شاید
مثلِ لبِ چوب‌کبریتِ رُژخوار
پایانِ یک‌ روز رژهٔ آذر
آفتاب مهتاب ندیده
خاموشاتر از خاکستر شود!
.
.
باورم بی وَرم حالا
می‌پرد بالا بالا
سینه‌سرخ‌ و سرخسارست!

با تشکر از لبخندِ ژوکوندِ مرگ!

ـــــــــــــــــــــــ
سیّدمحمّدرضا لاهیجی
ساکوتے.هند
ـــــــــــــــــــــــ

 

 

 

نظرها
  1. فریبا نوری

    اردیبهشت 2, 1402

    درود جناب دکتر لاهیجی گرانقدر
    شعری بسیار بسبار قوی و منسجم کمی سخت و مخاطب خاص البته.، عالی.

    • سیدمحمدرضا لاهيجی

      اردیبهشت 2, 1402

      با عرض معذرت حرفی یادم رفت، این اثر از زبان “پدر ژپتو” نوشته شده و عنوان اولیه آن ژپتو بود که لخت ارسال این عنوان آنی به ذهنم رسید!

      • فریبا نوری

        اردیبهشت 2, 1402

        درود و سپاس که اطلاع دادید حتما نگاه می کنم ویرایش نهاییش را اعمال یا نسخه نهایی را مجددا ارسال بفرمایید در اولین فرصت روی آن کار خواهم کرد
        با درود بیکران

  2. سیّدمحمّدرضا لاهيجے

    اردیبهشت 31, 1402

    فرانوشت قالبی تطبیقی (نه تلفیقی‌) و گاه بینابینی‌ از زبانیّتِ سپید، دکلمه‌رفتاریِ هاشور، کلمه‌گفتاریِ موجِ نو، وَ تیپیک‌ِ شعرِ حجم، به‌همراهِ اِلمانِ چیزمحوری‌ست و پیوسته سعی دارد با هموندیِ فلسفه هم‌بستهٔ پذیرشِ تفکّرِ آموزشی و محقّقِ ظرفیتِ بالایِ آموزه‌هایِ ادبی و شعرناکِ موطنِ یگانهٔ جهان‌شمول، بدون مستعمره کردنِ خود در زبانی خاص یا رقابت انداختن بینِ زبان و لحن و لهجه و گویشِ ملّلِ همتراز و غیرتراز باشد!

    وطنی به‌غیر از جهان ندارد و از تعصب بر هر زبان منهاست، چه آن زبان پارسی‌خوار و چه مرامِ آلمانی و ذاتِ انگلیسی و… داشته باشد!