🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

حکایت شمارهٔ ۴۵

(ثبت: 166531)

دیدم گل تازه چند دسته

بر گنبدی از گیاه رسته

بگریست گیاه و گفت خاموش

صحبت نکند کرم فراموش

من بنده حضرت کریمم

پرورده نعمت قدیمم

با آن که بضاعتی ندارم

سر مایه طاعتی ندارم

رسمست که مالکان تحریر

آزاد کنند بنده پیر

اى بار خدای عالم آرای

بر بنده پیر خود ببخشای

بدبخت کسی که سر بتابد

زین در که دری دگر بیابد

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا