🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

شمارهٔ ۹۴ – لطیفه

(ثبت: 159762)

صاحبا ماجرای دشمن تو

که کسش در جهان ندارد دوست

گفته‌ام در سه بیت چار لطیف

زان چنانها که خاطرم را خوست

طنز می‌کرد با جهان کهن

در جهان گفتیی که تازه و نوست

رنگ او با زمانه درنگرفت

رونق رنگ با قیاس رکوست

روزگارش گلی شکفت و برو

همچو بر باقلی کفن شد پوست

آسمان در تنعمش چو بدید

گفت اسراف بیش از این نه نکوست

همچو ریواج پروریده شدست

وقت از بیخ برکشیدن اوست

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا