🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۱۵۴ : صنمی اگر جفایی کند آن جفا نباشد

(ثبت: 166784)

صنمی اگر جفایی کند آن جفا نباشد

ز صنم جفا چه جویی که درو وفا نباشد؟

ز حبیب خود شنیدم که به نزد ما جمادی

به از آن وجود باشد که درو هوا نباشد

چو به حسرت گلت گل، شوم از گلم گیاهی

ندمد که بوی مهر تو در آن گیا نباشد

ز خمار سر گرانم، قدحی بیار ساقی

که از آن مصدعی را به ازین دوا نباشد

به نسیم می، چنان کن ملکان کاتبان را

که به هیچشان شعور از بد و نیک ما نباشد

به شکستگان شنیدم که همی کنی نگاهی

به من شکسته آخر نظرت چرا نباشد؟

ملکیم گفت: سلمان به دعای شب وصالش

بطلب که حاجت الا به دعا روا نباشد؟

دل خسته نیست با من که ز دل کنم دعایش

چه کنم دعا که بی‌دل اثر دعا نباشد

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا