غزل شمارهٔ ۱ : دل به بوی وصل آن گل آب و گل را ساخت جا |
154 |
|
غزل شمارهٔ ۲ : امشب من و تو هردو، مستیم، ز می اما |
110 |
|
غزل شمارهٔ ۳ : ز شراب لعل نوشین من رند بی نوا را |
120 |
|
غزل شمارهٔ ۴ : بدست باد گهگاهی سلامی میرسان یارا |
85 |
|
غزل شمارهٔ ۵ : مگسوار از سر خوان وصال خود مران ما را |
100 |
|
غزل شمارهٔ ۶ : زان پیش کاتصال بود خاک و آب، را |
83 |
|
غزل شمارهٔ ۷ : نظری نیست، به حال منت ای ماه، چرا؟ |
113 |
|
غزل شمارهٔ ۸ : نقش است هر ساعت ز نو، این دور لعبت باز را |
125 |
|
غزل شمارهٔ ۹ : خیال نرگس مستت، ببست خوابم را |
102 |
|
غزل شمارهٔ ۱۰ : ای که روی تو، بهشت دل و جان است مرا! |
134 |
|
غزل شمارهٔ ۱۱ : ز درد عشق، دل و دیده خون گرفت مرا |
127 |
|
غزل شمارهٔ ۱۲ : ای که بر من میکشی خط و نمیخوانی مرا! |
94 |
|
غزل شمارهٔ ۱۳ : نور چشمی و به مردم، نظری نیست تو را |
87 |
|
غزل شمارهٔ ۱۴ : محتسب گوید: که بشکن، ساغر و پیمانه را |
119 |
|
غزل شمارهٔ ۱۵ : اگر حسن تو بگشاید، نقاب از چهره دعوی را |
87 |
|
غزل شمارهٔ ۱۶ : یارب به آب این مژه اشکبار ما |
79 |
|
غزل شمارهٔ ۱۷ : ره، خرابات است و درد سالخورده، پیر ما |
104 |
|
غزل شمارهٔ ۱۸ : من کیستم؟ تا با شدم، سودای دیدار شما |
110 |
|
غزل شمارهٔ ۱۹ : قبله ما نیست، جز محراب ابروی شما |
93 |
|
غزل شمارهٔ ۲۰ : بیگل رویت ندارد، رونقی بستان ما |
80 |
|
غزل شمارهٔ ۲۱ : نوبهار و عشق و مستی، خاصه در عهد شباب |
79 |
|
غزل شمارهٔ ۲۲ : چشمه چشم من از سرو قدت یابد، آب |
90 |
|
غزل شمارهٔ ۲۳ : چشمم از پرتو خورشید رخت، گیرد آب |
104 |
|
غزل شمارهٔ ۲۴ : جمال خود منما، جز به دیده پر آب |
92 |
|
غزل شمارهٔ ۲۵ : غمزه سرمست ساقی، بیشراب |
114 |
|
غزل شمارهٔ ۲۶ : ای گل رخسار تو! برده ز روی گل، آب |
116 |
|
غزل شمارهٔ ۲۷ : ز باغ وصل تو یابد، ریاض رضوان، آب |
916 |
|
غزل شمارهٔ ۲۸ : از لب لعل توام، کار به کام است، امشب |
113 |
|
غزل شمارهٔ ۲۹ : جان نیاید در نشاط، الا که بر بوی حبیب |
125 |
|
غزل شمارهٔ ۳۰ : خستهام ای یارو ندارم، طبیب |
79 |
|
غزل شمارهٔ ۳۱ : باز آمد ای بخت همایون به سعادت |
93 |
|
غزل شمارهٔ ۳۲ : در سرم زلف تو، سودا انداخت |
122 |
|
غزل شمارهٔ ۳۳ : به آستین ملالم مران، که من به ارادت |
85 |
|
غزل شمارهٔ ۳۴ : خوشا! دلی که گرفتار زلف دلبند است |
122 |
|
غزل شمارهٔ ۳۵ : مرا ز هر دوجهان، حضرت تو، مقصود است |
96 |
|
غزل شمارهٔ ۳۶ : هرکه از خود خبری دارد، ازو بیخبر است |
116 |
|
غزل شمارهٔ ۳۷ : ترکم، عرب مثال، چنگ بر عذار بست |
93 |
|
غزل شمارهٔ ۳۸ : من خراباتیم و باده پرست |
90 |
|
غزل شمارهٔ ۳۹ : غمزه بیمار یار، از ناتوانی خوشترست |
115 |
|
غزل شمارهٔ ۴۰ : دلی چو زلف تو سر تا به پای، جمله شکست |
116 |
|
غزل شمارهٔ ۴۱ : گر بدین شیوه کند، چشم تو مردم را مست |
123 |
|
غزل شمارهٔ ۴۲ : ای دل شوریده جان، نیست شو از هر چه هست |
95 |
|
غزل شمارهٔ ۴۳ : تا بر نخیزی، از سر دنیا و هر چه هست |
95 |
|
غزل شمارهٔ ۴۴ : از کوی مغان، نیم شبی، ناله نی، خاست |
125 |
|
غزل شمارهٔ ۴۵ : بیا که بی لب لعل تو، کار من، خام است |
98 |
|
غزل شمارهٔ ۴۶ : تا بدیدم حلقه زلف تو، روز من، شب است |
152 |
|
غزل شمارهٔ ۴۷ : از بار فراق تو مرا، کار خراب است |
106 |
|
غزل شمارهٔ ۴۸ : عاشقان را از جمالش، روز بازار امشب است |
106 |
|
غزل شمارهٔ ۴۹ : تا به هوای تو دل، از سر جان، برنخاست |
115 |
|
غزل شمارهٔ ۵۰ : شب فراق، چو زلفت اگر چه تاریک است |
122 |
|
غزل شمارهٔ ۵۱ : من خیال یار دارم، گر کسی را بر دل است |
95 |
|
غزل شمارهٔ ۵۲ : مستی و عشق از ازل، پیشه و آیین ماست |
83 |
|
غزل شمارهٔ ۵۳ : رفیقان! کاروان، امشب، روان است |
123 |
|
غزل شمارهٔ ۵۴ : چشم سر مست خوشت، فتنه هشیاران است |
111 |
|
غزل شمارهٔ ۵۵ : زلال جام خضر، دردی مدام من است |
98 |
|
غزل شمارهٔ ۵۶ : این چه داغی است که از عشق تو بر جان من است |
114 |
|
غزل شمارهٔ ۵۷ : فراق روی تو از شرح و بسط، بیرون است |
122 |
|
غزل شمارهٔ ۵۸ : شب است و بادیه و دل، فتاده از راه است |
115 |
|
غزل شمارهٔ ۵۹ : چشم مخمور تو در خواب مستی، خفته است |
103 |
|
غزل شمارهٔ ۶۰ : امشب، چراغ مجلس ما، در گرفته است |
103 |
|
غزل شمارهٔ ۶۱ : تا در سرم، ز زلف تو، سودا فتاده است |
89 |
|
غزل شمارهٔ ۶۲ : تا زماه طلعتت، طرف نقاب، افتاده است |
130 |
|
غزل شمارهٔ ۶۳ : روزی از رویت، مگر طرف نقاب، افتاده است |
82 |
|
غزل شمارهٔ ۶۴ : خواب مستی کرده چشمت، در خمار افتاده است |
159 |
|
غزل شمارهٔ ۶۵ : نه ز احوال دل بیخبرانت، خبری است |
87 |
|
غزل شمارهٔ ۶۶ : بویی از خاک رهت، همره باد سحری است |
82 |
|
غزل شمارهٔ ۶۷ : مشنو، که مرا از درت، اندیشه دوری است |
75 |
|
غزل شمارهٔ ۶۸ : بر سر کوی یقین، کعبه و بتخانه، یکی است |
124 |
|
غزل شمارهٔ ۶۹ : حلقه زلف تو، سرمایه هر سودایی است |
98 |
|
غزل شمارهٔ ۷۰ : باز جانم، هدف تیر کمان ابرویی است |
115 |
|
غزل شمارهٔ ۷۱ : جان من میرقصد از شادی، مگر یار آمدست |
109 |
|
غزل شمارهٔ ۷۲ : در ازل، با تو مرا، شرط و قراری بودست |
105 |
|
غزل شمارهٔ ۷۳ : عاشقان را شوق مستی، از شرابی دیگرست |
107 |
|
غزل شمارهٔ ۷۴ : دل ز جا برخاست ما را، وصل او بر جا نشست |
133 |
|
غزل شمارهٔ ۷۵ : درون، ز غیر بپرداز و ساز، خلوت دوست |
96 |
|
غزل شمارهٔ ۷۶ : مشک ریزان میجهد، باد صبا از کوی دوست |
90 |
|
غزل شمارهٔ ۷۷ : من لاف چون زنم، که سرم را هوای توست |
108 |
|
غزل شمارهٔ ۷۸ : هست آرام دل، آن را که دلارامی هست |
94 |
|
غزل شمارهٔ ۷۹ : بیوفا میخواندم، آن بیوفا، پیداست کیست |
83 |
|
غزل شمارهٔ ۸۰ : یار ما را یار بسیارست تا او یار کیست |
97 |
|
غزل شمارهٔ ۸۱ : سرو خواند، با تو خود را راست، اما راست نیست |
133 |
|
غزل شمارهٔ ۸۲ : شب فراق تو را روز وصل، پیدا نیست |
87 |
|
غزل شمارهٔ ۸۳ : بیمار غمت را، بجز از صبر دوا نیست |
109 |
|
غزل شمارهٔ ۸۴ : داغ سودای تو بر جان رهی تنها نیست |
120 |
|
غزل شمارهٔ ۸۵ : چشم من گوش خیالت دارد، اما خواب نیست |
98 |
|
غزل شمارهٔ ۸۶ : عاشق سر مست را، با دین و دنیا کار نیست |
115 |
|
غزل شمارهٔ ۸۷ : میکشم دردی که درمانیش، نیست |
135 |
|
غزل شمارهٔ ۸۸ : بهار باغ و گل امروز، گوییا خوش نیست |
92 |
|
غزل شمارهٔ ۸۹ : دل میخرد حبیب و مرا این متاع نیست |
97 |
|
غزل شمارهٔ ۹۰ : درد عشق تو که جز جان منش، منزل نیست |
83 |
|
غزل شمارهٔ ۹۱ : اگر غمی است مرا بر دل، از غمش غم نیست |
98 |
|
غزل شمارهٔ ۹۲ : حاصلی، زین دور غم فرجام، نیست |
105 |
|
غزل شمارهٔ ۹۳ : خسته باد آن دل، که از تیر جفایش خسته نیست |
126 |
|
غزل شمارهٔ ۹۴ : ما را بجز از عشق تو، در خانه کسی نیست |
101 |
|
غزل شمارهٔ ۹۵ : سرو را، پیش قدت، منصب بالایی نیست |
97 |
|
غزل شمارهٔ ۹۶ : هر که چون سروم، گل اندامی نداشت |
80 |
|
غزل شمارهٔ ۹۷ : تیر خدنگ غمزهات، از جان ما گذشت |
103 |
|
غزل شمارهٔ ۹۸ : چند گویم، در فراقت کابم از سر گذشت؟ |
101 |
|
غزل شمارهٔ ۹۹ : بر دل من تا خیال آن پری پیکر، گذشت |
107 |
|
غزل شمارهٔ ۱۰۰ : از سر دنیا و دین، مردانه در خواهم گذشت |
120 |
|
غزل شمارهٔ ۱۰۱ : آب چشمم راز دل، یک یک، به مردم، باز گفت |
89 |
|
غزل شمارهٔ ۱۰۲ : هر که با، عشق آشنا شد، زحمت جان، بر نتافت |
141 |
|
غزل شمارهٔ ۱۰۳ : دل، در برم گرفت و پی یار من برفت |
111 |
|
غزل شمارهٔ ۱۰۴ : بر سر کوی غمش، بی سروپا باید رفت |
105 |
|
غزل شمارهٔ ۱۰۵ : باز دل سودای آن زنجیر مو، از سر گرفت |
72 |
|
غزل شمارهٔ ۱۰۶ : سلطان عشق، ملک دل و دین، فرو گرفت |
108 |
|
غزل شمارهٔ ۱۰۷ : سر، در رهش، نهادم و کاری به سر، نرفت |
85 |
|
غزل شمارهٔ ۱۰۸ : آمد به برج عاشقان، ماه مبارک منزلت |
111 |
|
غزل شمارهٔ ۱۰۹ : هر آن حدیث که از عشق میکند، روایت |
78 |
|
غزل شمارهٔ ۱۱۰ : ای جهان را چو مه عید، مبارک رویت |
127 |
|
غزل شمارهٔ ۱۱۱ : آن پری چهره که ما را نگران میدارد |
109 |
|
غزل شمارهٔ ۱۱۲ : بیا که ملک جمال تو را، زوال مباد |
113 |
|
غزل شمارهٔ ۱۱۳ : در ازل، عکس می لعل تو در جام، افتاد |
126 |
|
غزل شمارهٔ ۱۱۴ : تشنه خود را دمی، لعل تو، آبی نداد |
101 |
|
غزل شمارهٔ ۱۱۵ : تحریر شرح شوقت، طومار، بر نتابد |
114 |
|
غزل شمارهٔ ۱۱۶ : اگر روزی، نگارم را سوی بستان، گذار افتاد |
111 |
|
غزل شمارهٔ ۱۱۷ : نه تنها، بر سر کوی تو ما را، کار، میافتد |
116 |
|
غزل شمارهٔ ۱۱۸ : من امروز، از میی مستم، که در ساغر نمیگنجد |
118 |
|
غزل شمارهٔ ۱۱۹ : هر دمم، چهره به خون مژه، تر میگردد |
92 |
|
غزل شمارهٔ ۱۲۰ : ترک چشم تو، که با تیر و کمان میگردد |
97 |
|
غزل شمارهٔ ۱۲۱ : روی تو آب چشمه خورشید میبرد |
104 |
|
غزل شمارهٔ ۱۲۲ : به حضرت تو، که یارد، که قصهای ز من آرد؟ |
112 |
|
غزل شمارهٔ ۱۲۳ : مسپار دل، به هر کس، که رخ چو ماه دارد |
139 |
|
غزل شمارهٔ ۱۲۴ : گراز تن جان شود معزول، عشقت جای آن دارد |
103 |
|
غزل شمارهٔ ۱۲۵ : هر ذره که عکسی، ز رخ یار، ندارد |
126 |
|
غزل شمارهٔ ۱۲۶ : جان زندگی از چشمه پرنوش تو دارد |
98 |
|
غزل شمارهٔ ۱۲۷ : این یار که من دارم، ازین یار که دارد؟ |
81 |
|
غزل شمارهٔ ۱۲۸ : دام زلف تو به هر حلقه، طنابی دارد |
101 |
|
غزل شمارهٔ ۱۲۹ : دل نصیب از گل رخسار تو، خاری دارد |
104 |
|
غزل شمارهٔ ۱۳۰ : باد هوای کویت، گرد از جهان برآرد |
139 |
|
غزل شمارهٔ ۱۳۱ : نه قاصدی که پیامی، به نزد یار برد |
93 |
|
غزل شمارهٔ ۱۳۲ : کیست که قصهٔ مرا پیش نگار من برد؟ |
106 |
|
غزل شمارهٔ ۱۳۳ : چشمت به خواب چشم مرا خواب میبرد |
108 |
|
غزل شمارهٔ ۱۳۴ : ز کویش نسیم صبا بوی برد |
120 |
|
غزل شمارهٔ ۱۳۵ : خاک آن بادم که از خاک درت بویی برد |
101 |
|
غزل شمارهٔ ۱۳۶ : یارم به وفا وعده بسی داد و جفا کرد |
123 |
|
غزل شمارهٔ ۱۳۷ : آخرت روزی ز سلمان یاد میبایست کرد |
76 |
|
غزل شمارهٔ ۱۳۸ : سحرگه بلبلی آواز میکرد |
173 |
|
غزل شمارهٔ ۱۳۹ : عذارت خط به بخت ما درآورد |
105 |
|
غزل شمارهٔ ۱۴۰ : ناتوان چشم توام گرچه به زنهار آورد |
91 |
|
غزل شمارهٔ ۱۴۱ : لطف جانبخش تو جانم ز عدم باز آورد |
119 |
|
غزل شمارهٔ ۱۴۲ : باد سحر از کوی تو بویی به من آورد |
114 |
|
غزل شمارهٔ ۱۴۳ : جز نقش صورتت دل، نقشی نمیپذیرد |
105 |
|
غزل شمارهٔ ۱۴۴ : گرچه در عهد تو عاشق به جفا میمیرد |
121 |
|
غزل شمارهٔ ۱۴۵ : دل برد دلبر و در دام بلاش اندازد |
135 |
|
غزل شمارهٔ ۱۴۶ : گر وقت سحر، بادی از کوی تو برخیزد |
110 |
|
غزل شمارهٔ ۱۴۷ : آخر این درد دل من به دوایی برسد |
97 |
|
غزل شمارهٔ ۱۴۸ : گل فردوس چه باشد که به روی تو رسد |
194 |
|
غزل شمارهٔ ۱۴۹ : جانم رسید از غم به جان، گویی به جانان کی رسد؟ |
113 |
|
غزل شمارهٔ ۱۵۰ : دلی که شیفته یار دلربا باشد |
112 |
|
غزل شمارهٔ ۱۵۱ : بر منت ناز و ستم، گرچه به غایت باشد |
115 |
|
غزل شمارهٔ ۱۵۲ : ما را که شور لعلش، در سر مدام باشد |
149 |
|
غزل شمارهٔ ۱۵۳ : اسیر بند گیسویت، کجا در بند جان باشد |
120 |
|
غزل شمارهٔ ۱۵۴ : صنمی اگر جفایی کند آن جفا نباشد |
167 |
|
غزل شمارهٔ ۱۵۵ : ما را بجز خیالت، فکری دگر نباشد |
100 |
|
غزل شمارهٔ ۱۵۶ : مستور در ایام تو معذور نباشد |
108 |
|
غزل شمارهٔ ۱۵۷ : دل شکسته من تا به کی حزین باشد؟ |
97 |
|
غزل شمارهٔ ۱۵۸ : هر سینه کجا محرم اسرار تو باشد؟ |
86 |
|
غزل شمارهٔ ۱۵۹ : مجموع درونی که پریشان تو باشد |
106 |
|
غزل شمارهٔ ۱۶۰ : چو زلف آن را که سودای تو باشد |
106 |
|
غزل شمارهٔ ۱۶۱ : خوش دولتی است عشقت تا در سر که باشد |
94 |
|
غزل شمارهٔ ۱۶۲ : مرا که چون تو پری چهره دلبری باشد |
101 |
|
غزل شمارهٔ ۱۶۳ : شبهای فراقت را، آخر سحری باشد |
81 |
|
غزل شمارهٔ ۱۶۴ : دلم را جز سر زلفت، دگر جایی نمیباشد |
99 |
|
غزل شمارهٔ ۱۶۵ : مرا هوای تو از سر بدر نخواهد شد |
127 |
|
غزل شمارهٔ ۱۶۶ : من چه دانستم که هجر یار چندین در کشد؟ |
105 |
|
غزل شمارهٔ ۱۶۷ : یار به زنجیر زلف، باز مرا میکشد |
87 |
|
غزل شمارهٔ ۱۶۸ : میکشم خود را و بازم دل بسویش میکشد |
100 |
|
غزل شمارهٔ ۱۶۹ : باد سحر از بوی تو دم زد، همه جان شد |
98 |
|
غزل شمارهٔ ۱۷۰ : آن جان عزیز نیست که در کار ما نشد |
125 |
|
غزل شمارهٔ ۱۷۱ : نظری کن که دل از جور فراقت خون شد |
128 |
|
غزل شمارهٔ ۱۷۲ : نگارینا به صحرا رو، که بستان حله میپوشد |
112 |
|
غزل شمارهٔ ۱۷۳ : ز صبا سنبل او دوش به هم بر میشد |
113 |
|
غزل شمارهٔ ۱۷۴ : نمیدانم که نی چون من چرا بسیار مینالد؟ |
109 |
|
غزل شمارهٔ ۱۷۵ : غوغای عشق دوشم، ناگاه بر سر آمد |
98 |
|
غزل شمارهٔ ۱۷۶ : جان چو بشنید که آن جان جهان باز آمد |
106 |
|
غزل شمارهٔ ۱۷۷ : خوش آمد باد نوروزی، خوش آمد |
94 |
|
غزل شمارهٔ ۱۷۸ : گل که خوش طلعت و خوشبو آمد |
87 |
|
غزل شمارهٔ ۱۷۹ : سلام حال بیماران رسانیدن صبا داند |
83 |
|
غزل شمارهٔ ۱۸۰ : کسی که قصه درد مرا نمیداند |
114 |
|
غزل شمارهٔ ۱۸۱ : تو را آنی است در خوبی که هرکس آن نمیداند |
108 |
|
غزل شمارهٔ ۱۸۲ : جان ما را دل بماند از ما و ما را دل نماند |
107 |
|
غزل شمارهٔ ۱۸۳ : زلف و رخسار تو را شام و سحر چون خواند؟ |
111 |
|
غزل شمارهٔ ۱۸۴ : لاابالی وار، دستی بر جهان خواهم فشاند |
124 |
|
غزل شمارهٔ ۱۸۵ : در خرابات مرا دوش به دوش آوردند |
123 |
|
غزل شمارهٔ ۱۸۶ : چشم مخمور تو مستان را به هم بر میزند |
98 |
|
غزل شمارهٔ ۱۸۷ : هر شب از کویت مرا سر مست و شیدا میکشند |
93 |
|
غزل شمارهٔ ۱۸۸ : هر شبی سودای چشمش بر سرم غوغا کند |
103 |
|
غزل شمارهٔ ۱۸۹ : حاشا که تا سلمان بود، ترک می و ساغر کند |
114 |
|
غزل شمارهٔ ۱۹۰ : هر شب این اندیشه در بر غنچه را دل خون کند |
80 |
|
غزل شمارهٔ ۱۹۱ : هر زمان عشقش سر از جایی دگر بر میکند |
103 |
|
غزل شمارهٔ ۱۹۲ : بوی زلف او دماغ جان معطر میکند |
66 |
|
غزل شمارهٔ ۱۹۳ : سنبلت را صبا بر گل مشوش میکند |
108 |
|
غزل شمارهٔ ۱۹۴ : چشم مستت گرچه با ما ترک تازی میکند |
130 |
|
غزل شمارهٔ ۱۹۵ : با سر زلفش دلم، پیوند جانی میکند |
100 |
|
غزل شمارهٔ ۱۹۶ : آنها که مقیمان خرابات مغانند |
101 |
|
غزل شمارهٔ ۱۹۷ : گاه در مصطبه دردی کش رندم خوانند |
89 |
|
غزل شمارهٔ ۱۹۸ : خام خم را ز لبت، رنگ اگر وام کنند |
136 |
|
غزل شمارهٔ ۱۹۹ : اهل دل را به خرابات مغان ره ندهند |
91 |
|
غزل شمارهٔ ۲۰۰ : خیال زلف تو چشمم به خواب میبیند |
103 |
|
غزل شمارهٔ ۲۰۱ : اگرم بر سر آتش بنشانی چون عود |
101 |
|
غزل شمارهٔ ۲۰۲ : آن پری کیست که از عالم جان روی نمود؟ |
113 |
|
غزل شمارهٔ ۲۰۳ : آنجا که عشق آمد کجا پند و خرد را جا بود؟ |
120 |
|
غزل شمارهٔ ۲۰۴ : دوشم آن گلچهره در آغوش بود |
128 |
|
غزل شمارهٔ ۲۰۵ : گفتم که خطا کردی و تدبیر نه این بود |
146 |
|
غزل شمارهٔ ۲۰۶ : ماهی ار ماه فلک را از کمان ابرو بود |
112 |
|
غزل شمارهٔ ۲۰۷ : دی دیده از خیال رخش بازمانده بود |
95 |
|
غزل شمارهٔ ۲۰۸ : همچنان مهر توام مونس جان است که بود |
135 |
|
غزل شمارهٔ ۲۰۹ : جان شیرین گر قبول چون تو جانانی بود |
117 |
|
غزل شمارهٔ ۲۱۰ : سر سودای تو هرگز ز سر ما نرود |
104 |
|
غزل شمارهٔ ۲۱۱ : از چشم من خیال قدش کی برون رود؟ |
113 |
|
غزل شمارهٔ ۲۱۲ : باد صبا به باغ به بوی تو میرود |
105 |
|
غزل شمارهٔ ۲۱۳ : آن سرو بین که باز چه رعنا همی رود |
158 |
|
غزل شمارهٔ ۲۱۴ : گرز خورشید جمالت ذرهای پیدا شود |
108 |
|
غزل شمارهٔ ۲۱۵ : آن که باشد که تو را بیند و عاشق نشود؟ |
93 |
|
غزل شمارهٔ ۲۱۶ : دل ز وصل او نشان بینشانی میدهد |
73 |
|
غزل شمارهٔ ۲۱۷ : یار دل میجوید و عاشق روانی میدهد |
121 |
|
غزل شمارهٔ ۲۱۸ : بگذار تا ز طرف نقابت شود پدید |
82 |
|
غزل شمارهٔ ۲۱۹ : دل پی دلدار رفت و دیده چو این حال دید |
131 |
|
غزل شمارهٔ ۲۲۰ : مانده یک ذره از آن دل که هوای تو گزید |
112 |
|
غزل شمارهٔ ۲۲۱ : ما رقمی میکشیم، تا به چه خواهد کشید |
92 |
|
غزل شمارهٔ ۲۲۲ : چه نویسم که دل از درد فراقت چه کشید؟ |
93 |
|
غزل شمارهٔ ۲۲۳ : پیر من از میکده بویی شنید |
110 |
|
غزل شمارهٔ ۲۲۴ : مرا از آینهٔ سخت روی سخت آید |
120 |
|
غزل شمارهٔ ۲۲۵ : بگو ای ماه تا ساقی ز می مجلس بیاراید |
163 |
|
غزل شمارهٔ ۲۲۶ : از توبه ریایی، کاری نمیگشاید |
94 |
|
غزل شمارهٔ ۲۲۷ : چو چشمت هرگزم چشمی به چشمم در نمیآید |
100 |
|
غزل شمارهٔ ۲۲۸ : چون خاک شوم وز گل من خار برآید |
112 |
|
غزل شمارهٔ ۲۲۹ : صفت خرابی دل، به حدیث کی درآید؟ |
86 |
|
غزل شمارهٔ ۲۳۰ : وصلت به جان خریدن، سهل است، اگر برآید |
100 |
|
غزل شمارهٔ ۲۳۱ : نامم به زبان بردن، گیرم که نمیشاید |
96 |
|
غزل شمارهٔ ۲۳۲ : مرا که نقش خیال تو در درون آید |
128 |
|
غزل شمارهٔ ۲۳۳ : یار میآید و در دیده چنان میآید |
101 |
|
غزل شمارهٔ ۲۳۴ : چو رویت هرگزم نقشی به خاطر در نمیآید |
104 |
|
غزل شمارهٔ ۲۳۵ : کار شد تنگ برین دل، خبر یار کنید |
97 |
|
غزل شمارهٔ ۲۳۶ : ای عمر باز رفته، نمیآیی از سفر |
96 |
|
غزل شمارهٔ ۲۳۷ : پرده از رویش ای صبا بردار! |
96 |
|
غزل شمارهٔ ۲۳۸ : زحمت ما میدهی، زاهد تو را با ما چه کار |
100 |
|
غزل شمارهٔ ۲۳۹ : سالک راه تو را با مالک رضوان چه کار؟ |
78 |
|
غزل شمارهٔ ۲۴۰ : زین پیش داشت یار غم کار و بار یار |
85 |
|
غزل شمارهٔ ۲۴۱ : چوگان زلفش از دل من برد گو ببر |
134 |
|
غزل شمارهٔ ۲۴۲ : میبرد سودای چشم مستش از راهم دگر |
83 |
|
غزل شمارهٔ ۲۴۳ : یا رب این ماییم از آن جان جهان افتاده دور |
86 |
|
غزل شمارهٔ ۲۴۴ : در مسجد چه زنی اینک در میکده باز |
96 |
|
غزل شمارهٔ ۲۴۵ : زلفین سیه خم به خم اندر زدهای باز |
108 |
|
غزل شمارهٔ ۲۴۶ : بر گل رفتم از غالیه تر زدهای باز |
103 |
|
غزل شمارهٔ ۲۴۷ : کارها دارد دل من با لب جانان هنوز |
123 |
|
غزل شمارهٔ ۲۴۸ : هست پیغامی مرا کو قاصدی مشکین نفس |
120 |
|
غزل شمارهٔ ۲۴۹ : در زلف خویش پیچ و ازو حال ما بپرس |
109 |
|
غزل شمارهٔ ۲۵۰ : ای صبا برخیز و کوی دلستان ما بپرس |
126 |
|
غزل شمارهٔ ۲۵۱ : ما از در او دور و چنین بر در و بامش |
105 |
|
غزل شمارهٔ ۲۵۲ : در خرابات مغان مست و بهم بر زده دوش |
97 |
|
غزل شمارهٔ ۲۵۳ : عارفا لعل لبش می میدهد هشیار باش |
99 |
|
غزل شمارهٔ ۲۵۴ : کار دنیا نیست چندان کار و باری، گو مباش |
134 |
|
غزل شمارهٔ ۲۵۵ : مست حسنی که ندارد خبر از آفاقش |
96 |
|
غزل شمارهٔ ۲۵۶ : آنکه از جان دوستتر میدارمش |
114 |
|
غزل شمارهٔ ۲۵۷ : چون تحمل میکند تن صحبت پیراهنش |
92 |
|
غزل شمارهٔ ۲۵۸ : نعره زنان آمدم بر در میخانه دوش |
96 |
|
غزل شمارهٔ ۲۵۹ : ماییم به پای تو در افکنده سر خویش |
84 |
|
غزل شمارهٔ ۲۶۰ : نداشت این دل شوریده تاب سودایش |
114 |
|
غزل شمارهٔ ۲۶۱ : میکند غارت صبر و دل و دین سودایش |
99 |
|
غزل شمارهٔ ۲۶۲ : چند گویی با تو یک شب روز گردانم چو شمع |
108 |
|
غزل شمارهٔ ۲۶۳ : درد سری میدهد، عقل مشوش دماغ |
78 |
|
غزل شمارهٔ ۲۶۴ : ای به دیدار توام، دیده گریان مشتاق! |
93 |
|
غزل شمارهٔ ۲۶۵ : به غیر صورت او هر چه آیدم در دل |
129 |
|
غزل شمارهٔ ۲۶۶ : به مهر روی تو خواهم رسید، ذره مثال |
83 |
|
غزل شمارهٔ ۲۶۷ : ای جان نازنین من ای آرزوی دل |
104 |
|
غزل شمارهٔ ۲۶۸ : ساقی ایام گل آمد، حبذا ایام گل |
87 |
|
غزل شمارهٔ ۲۶۹ : ای بهم برزده زلف تو سراسر کارم |
84 |
|
غزل شمارهٔ ۲۷۰ : آرزو دارم ز لعلش تا به لب جام مدام |
172 |
|
غزل شمارهٔ ۲۷۱ : من هر چه دیدهام ز دل و دیده دیدهام |
132 |
|
غزل شمارهٔ ۲۷۲ : به چشمانت که تا رفتی، به چشمم بیخور و خوابم |
95 |
|
غزل شمارهٔ ۲۷۳ : بر زلف تو من بار دگر توبه شکستم |
138 |
|
غزل شمارهٔ ۲۷۴ : هر خدنگی که ز دست تو به جان میرسدم |
101 |
|
غزل شمارهٔ ۲۷۵ : من سرگشته به دست تو کجا افتادم؟ |
92 |
|
غزل شمارهٔ ۲۷۶ : بر سر کوی دلارام، به جان میگردم |
102 |
|
غزل شمارهٔ ۲۷۷ : دیشب از خود چون مه سی روزه پنهان آمدم |
116 |
|
غزل شمارهٔ ۲۷۸ : چو شمعم در غمت سوزان و اشک از دیده میبارم |
103 |
|
غزل شمارهٔ ۲۷۹ : بی دوست من از باغ ارم یاد نیارم |
103 |
|
غزل شمارهٔ ۲۸۰ : به سر کوی تو سوگند، که تا سر دارم |
124 |
|
غزل شمارهٔ ۲۸۱ : از گلستان رویت، در دیده خار دارم |
111 |
|
غزل شمارهٔ ۲۸۲ : من حیران نه آن صیدم که از قید تو بگریزم |
112 |
|
غزل شمارهٔ ۲۸۳ : صبح محشر که من از خواب گران برخیزم |
170 |
|
غزل شمارهٔ ۲۸۴ : تا نفس هست به یاد تو برآید نفسم |
98 |
|
غزل شمارهٔ ۲۸۵ : حاشا که من بنالم، ور تن شود چو نالم |
103 |
|
غزل شمارهٔ ۲۸۶ : عزم آن دارم که با پیمانه پیمانی کنم |
85 |
|
غزل شمارهٔ ۲۸۷ : کمترین صید سر زلف کمند تو منم |
107 |
|
غزل شمارهٔ ۲۸۸ : تو میروی و بر آنم که در پی تو برانم |
94 |
|
غزل شمارهٔ ۲۸۹ : بر افشان آستین تا من ز خود دامن برافشانم |
110 |
|
غزل شمارهٔ ۲۹۰ : تو میروی و من خسته باز میمانم |
103 |
|
غزل شمارهٔ ۲۹۱ : به درد دل گرفتارم دوای دل نمیدانم |
123 |
|
غزل شمارهٔ ۲۹۲ : ز آب مژگان هر شبی خرقه نمازی میکنم |
92 |
|
غزل شمارهٔ ۲۹۳ : همیشه نرگس مست تو را بیمار میبینم |
116 |
|
غزل شمارهٔ ۲۹۴ : بیم آن است که در صومعه دیوانه شوم |
96 |
|
غزل شمارهٔ ۲۹۵ : در رکابت میدوم تا گوی چوگانت شوم |
94 |
|
غزل شمارهٔ ۲۹۶ : سؤالی میکنم، چیزی نه بیش از پیش میخواهم |
94 |
|
غزل شمارهٔ ۲۹۷ : ما روی دل به خانه خمار کردهایم |
99 |
|
غزل شمارهٔ ۲۹۸ : ما به دور باده در کوی مغان آسودهایم |
97 |
|
غزل شمارهٔ ۲۹۹ : از سر کوی تو ما بی سر و سامان رفتیم |
100 |
|
غزل شمارهٔ ۳۰۰ : در راه غمت کرده ز سر پای بپویم |
105 |
|
غزل شمارهٔ ۳۰۱ : دل من زنده میگردد به بوی وصل دلداران |
111 |
|
غزل شمارهٔ ۳۰۲ : ای آب آتش رنگ تو، بر باد داده خاک من |
103 |
|
غزل شمارهٔ ۳۰۳ : سرو من سنبل تر بر زده بر گل پرچین |
89 |
|
غزل شمارهٔ ۳۰۴ : مسکین تنم به بویت، خو کرده است با جان |
90 |
|
غزل شمارهٔ ۳۰۵ : هر که را مقصود، حسن عارض است از دلبران |
133 |
|
غزل شمارهٔ ۳۰۶ : ای چین سر زلفت، ماوای دل سلمان |
106 |
|
غزل شمارهٔ ۳۰۷ : من هشیار با مستان ندارم روی بنشستن |
117 |
|
غزل شمارهٔ ۳۰۸ : تا کی آخر خاطر اندر بند هجران داشتن؟ |
96 |
|
غزل شمارهٔ ۳۰۹ : نخواهم از سر کویش، به صد چندین جفا رفتن |
113 |
|
غزل شمارهٔ ۳۱۰ : خجالت دارم از کویت، ز بس درد سر آوردن |
91 |
|
غزل شمارهٔ ۳۱۱ : خیال خود همه باید، ز سر به در کردن |
145 |
|
غزل شمارهٔ ۳۱۲ : چندان فتاد ما را، کار از شراب خوردن |
84 |
|
غزل شمارهٔ ۳۱۳ : یار ما رندست و با او یار میباید شدن |
93 |
|
غزل شمارهٔ ۳۱۴ : خواهیم چون زلیخا، یوسف رخی گزیدن |
117 |
|
غزل شمارهٔ ۳۱۵ : سر کویش هوس داری، خرد را پشت پایی زن |
84 |
|
غزل شمارهٔ ۳۱۶ : مفتاح فتوح از در میخانه طلب کن |
78 |
|
غزل شمارهٔ ۳۱۷ : نو بهار است ای صنم، عیش بهار آغاز کن |
91 |
|
غزل شمارهٔ ۳۱۸ : جز بند زلفش ای دل دیوانه جا مکن |
126 |
|
غزل شمارهٔ ۳۱۹ : جان قتیل توست، بردارش مکن |
80 |
|
غزل شمارهٔ ۳۲۰ : ای وصالت آرزوی جان غم فرسود من |
94 |
|
غزل شمارهٔ ۳۲۱ : بیخ عشق تو نشاندند بتا! در دل من |
85 |
|
غزل شمارهٔ ۳۲۲ : ای غبار خاک پایت توتیای چشم من |
103 |
|
غزل شمارهٔ ۳۲۳ : ای درد عشق دل شکنت، آرزوی من |
100 |
|
غزل شمارهٔ ۳۲۴ : قدم خمیده گشت، ز بار بلاست این |
89 |
|
غزل شمارهٔ ۳۲۵ : خوش آمدی، ز کجا میروی؟ بیا بنشین |
80 |
|
غزل شمارهٔ ۳۲۶ : گر مطربی رودی زند، بی می ندارد آبرو |
94 |
|
غزل شمارهٔ ۳۲۷ : هندوی زلف سرکشت با تو نشسته روبرو |
99 |
|
غزل شمارهٔ ۳۲۸ : با آنکه آبم بردهای، یکباره دست از ما مشو |
142 |
|
غزل شمارهٔ ۳۲۹ : آمد آن خسرو خوبان جهان از باکو |
205 |
|
غزل شمارهٔ ۳۳۰ : باز میافکند آن زلف کمند افکن او |
106 |
|
غزل شمارهٔ ۳۳۱ : ای سر سودای من رفته در سودای تو |
105 |
|
غزل شمارهٔ ۳۳۲ : داشتم روزی دلی بر من بسی بیداد ازو |
104 |
|
غزل شمارهٔ ۳۳۳ : دورم از جانان و مسکین آنکه شد مهجور ازو |
83 |
|
غزل شمارهٔ ۳۳۴ : بیمار و بر افتاد نفس دوش سحرگه |
94 |
|
غزل شمارهٔ ۳۳۵ : ای پسر نیستی ز هستی به |
105 |
|
غزل شمارهٔ ۳۳۶ : ای آنکه رخ و زلف تو آرایش دیده |
96 |
|
غزل شمارهٔ ۳۳۷ : سرو سهی که کارش بالا بود همیشه |
110 |
|
غزل شمارهٔ ۳۳۸ : صوفی ز سر توبه شد با سر پیمانه |
107 |
|
غزل شمارهٔ ۳۳۹ : باز بیمار خودم ساختی و خوش کردی |
95 |
|
غزل شمارهٔ ۳۴۰ : دلا من قدر وصل او ندانستم تو میدانی |
96 |
|
غزل شمارهٔ ۳۴۱ : هر دم به تیز غمزه دلم را چه میزنی؟ |
119 |
|
غزل شمارهٔ ۳۴۲ : مسکین دل من گم شد و کردم طلب وی |
104 |
|
غزل شمارهٔ ۳۴۳ : ماییم به کوی یار دلجوی |
110 |
|
غزل شمارهٔ ۳۴۴ : از چنگ فراقم نفسی نیست رهایی |
115 |
|
غزل شمارهٔ ۳۴۵ : تا سودا شب نقاب صبح صادق کردهای |
98 |
|
غزل شمارهٔ ۳۴۶ : لعل را بر آفتاب حسن گویا کردهای |
113 |
|
غزل شمارهٔ ۳۴۷ : ای نور دیده باز گو جرمی که از ما دیدهای |
84 |
|
غزل شمارهٔ ۳۴۸ : در خیل تو گشتیم، بسی از همه بابی |
118 |
|
غزل شمارهٔ ۳۴۹ : جان ندارد بی لب شیرین جانان لذتی |
105 |
|
غزل شمارهٔ ۳۵۰ : خنک صبا که ز زلفش، خلاص یافت نفسی |
102 |
|
غزل شمارهٔ ۳۵۱ : ای میوه رسیده ز بستان کیستی |
97 |
|
غزل شمارهٔ ۳۵۲ : خورشید رخا سایه ز ما باز گرفتی |
106 |
|
غزل شمارهٔ ۳۵۳ : دلا راه هوا خالی نخواهد بودن از گردی |
99 |
|
غزل شمارهٔ ۳۵۴ : به نیازی که با خدا داری |
101 |
|
غزل شمارهٔ ۳۵۵ : چه میبری دل ما چون نگه نمیداری؟ |
80 |
|
غزل شمارهٔ ۳۵۶ : دل بر سر کوی تو نهادیم به خواری |
114 |
|
غزل شمارهٔ ۳۵۷ : نمیپرسی ز حال ما، نه از ما یاد میآری |
102 |
|
غزل شمارهٔ ۳۵۸ : سری از سر نه ار با ما سر مهر و وفا داری |
127 |
|
غزل شمارهٔ ۳۵۹ : ترک من میآیی و دلها به یغما میبری |
92 |
|
غزل شمارهٔ ۳۶۰ : نصیحت میکند هر دم مرا زاهد به مستوری |
96 |
|
غزل شمارهٔ ۳۶۱ : ای نسیم صبح بوی جانفزا میآوری |
106 |
|
غزل شمارهٔ ۳۶۲ : رفتی از دست من ای یار و نه آن شهبازی |
107 |
|
غزل شمارهٔ ۳۶۳ : ز سودای رخ و زلفش، غمی دارم شبانروزی |
80 |
|
غزل شمارهٔ ۳۶۴ : صنما مرده آنم که تو جانم باشی |
81 |
|
غزل شمارهٔ ۳۶۵ : گراز دور الستت هست جامی باقی ای ساقی |
115 |
|
غزل شمارهٔ ۳۶۶ : تا توانی مده از کف به بهار ای ساقی |
108 |
|
غزل شمارهٔ ۳۶۷ : ای مه برا شبی خوش، ناز و عتاب تا کی؟ |
117 |
|
غزل شمارهٔ ۳۶۸ : نه در کوی تو مییابم مجالی |
83 |
|
غزل شمارهٔ ۳۶۹ : جز باد همدمی نه که با او زنم دمی |
132 |
|
غزل شمارهٔ ۳۷۰ : سوز تو کجا گیرد، در خرمن هر خامی؟ |
108 |
|
غزل شمارهٔ ۳۷۱ : ساقی ز جام مستی ما را رسان به کامی |
128 |
|
غزل شمارهٔ ۳۷۲ : همرنگ رویش در چمن، گل یاسمن گردید می |
121 |
|
غزل شمارهٔ ۳۷۳ : رسولا، خدا را به جایی که دانی |
116 |
|
غزل شمارهٔ ۳۷۴ : هر که از روی تواضع بنهد پیشانی |
118 |
|
غزل شمارهٔ ۳۷۵ : بازا که بی حضورت، خوش نیست زندگانی |
84 |
|
غزل شمارهٔ ۳۷۶ : تو در خواب خوشی، احوال بیماران چه میدانی؟ |
83 |
|
غزل شمارهٔ ۳۷۷ : به صنوبر قد دلکشش اگر ای صبا گذری کنی |
103 |
|
غزل شمارهٔ ۳۷۸ : میآیی و دمی دو سه در کار میکنی |
107 |
|
غزل شمارهٔ ۳۷۹ : گفتم: خیال وصلت گفتا: بخواب بینی |
115 |
|
غزل شمارهٔ ۳۸۰ : تو را وقتی رسد صوفی که با جانانه بنشینی |
99 |
|
غزل شمارهٔ ۳۸۱ : گلرخا برخیز و بنشان سرو را بر طرف جوی |
112 |
|
غزل شمارهٔ ۳۸۲ : مبارک منزلی، کانجا فرود آید چو تو ماهی |
112 |
|
غزل شمارهٔ ۳۸۳ : مکن عیب من مسکین اگر عاشق شدم جایی |
81 |
|
غزل شمارهٔ ۳۸۴ : کشیده کار ز تنهایم به شیدایی |
211 |
|
غزل شمارهٔ ۳۸۵ : چشم داریم که دلبستگی بنمایی |
126 |
|
غزل شمارهٔ ۳۸۶ : تو شمع مجلس انسی و از صفا همه رویی |
115 |
|
غزل شمارهٔ ۳۸۷ : هزارت دیده میبینم که میبینند هر سویی |
121 |
|