🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۱۶۶۸ : من به سوی باغ و گلشن می روم

(ثبت: 194965)

من به سوی باغ و گلشن می روم

تو نمی‌آیی میا من می روم

روز تاریک است بی‌رویش مرا

من برای شمع روشن می روم

جان مرا هشته‌ست و پیشین می رود

جان همی‌گوید که بی‌تن می روم

بوی سیب آمد مرا از باغ جان

مست گشتم سیب خوردن می روم

عیش باقی شد مرا آن جا که من

از برای عیش کردن می روم

من به هر بادی نگردم زانک من

در رهش چون کوه آهن می روم

من گریبان را دریدم از فراق

در پی او همچو دامن می روم

آتشم گر چه به صورت روغنم

و اندر آتش همچو روغن می روم

همچو کوهی می نمایم لیک من

ذره ذره سوی روزن می روم

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا