🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۲ : تازه گردید از نسیم صبحگاهی، جان من

(ثبت: 169314)

تازه گردید از نسیم صبحگاهی، جان من

شب، مگر بودش گذر بر منزل جانان من

بس که شد گل گل تنم از داغهای آتشین

می‌کند کار سمندر، بلبل بستان من

طفل ابجد خوان عشقم، با وجود آنکه هست

صد چو فرهاد و چو مجنون، طفل ابجد خوان من

گفتمش: از کاو کاو سینه‌ام، مقصود چیست؟

گفت: می‌ترسم که بگذارد در آن پیکان من

بس که بردم آبروی خود به سالوسی و زرق

ننگ می‌دارند اهل کفر، از ایمان من

با خیالت دوش، بزمی داشتم، راحت فزا

از برای مصلحت بود اینهمه افغان من

رفتم و پیش سگ کویت، سپردم جان و دل

ای خوش آن روزی که پیشت، جان سپارد جان من

از دل خود، دارم این محنت، نه از ابنای دهر

کاش بودی این دل سرگشته در فرمان من

چون بهائی، صدهزاران درد دارم جانگداز

صدهزاران، درد دیگر هست سرگردان من

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا