🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۵۰ : جانا ز سر مهر تو گشتن نتوانم

(ثبت: 162812)

جانا ز سر مهر تو گشتن نتوانم

وز راه هوای تو گذشتن نتوانم

درجان من اندیشهٔ تو آتشی افکند

کانرا به دو صد طوفان کشتن نتوانم

صد رنگ بیامیزم چه سود که در تو

مهری که نبوده است سرشتن نتوانم

تا بودم بر قاعدهٔ مهر تو بودم

تا باشم ازین قاعده گشتن نتوانم

چون نامه نویسم به تو از درد دل خویش

جان تو که از ضعف نوشتن نتوانم

حال دل خاقانی اگر شرح پذیرد

حقا که به صد نامه نوشتن نتوانم

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا