🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل ۲۶۱ : یا رب شب دوشین چه مبارک سحری بود

(ثبت: 165120)

یا رب شب دوشین چه مبارک سحری بود

کو را به سر کشته هجران گذری بود

آن دوست که ما را به ارادت نظری هست

با او مگر او را به عنایت نظری بود

من بعد حکایت نکنم تلخی هجران

کان میوه که از صبر برآمد شکری بود

رویی نتوان گفت که حسنش به چه ماند

گویی که در آن نیم شب از روز دری بود

گویم قمری بود کس از من نپسندد

باغی که به هر شاخ درختش قمری بود

آن دم که خبر بودم از او تا تو نگویی

کز خویشتن و هر که جهانم خبری بود

در عالم وصفش به جهانی برسیدم

کاندر نظرم هر دو جهان مختصری بود

من بودم و او نی قلم اندر سر من کش

با او نتوان گفت وجود دگری بود

با غمزه خوبان که چو شمشیر کشیدست

در صبر بدیدم که نه محکم سپری بود

سعدی نتوانی که دگر دیده بدوزی

کان دل بربودند که صبرش قدری بود

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا