🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل ۳۴۸ : چشم خدا بر تو ای بدیع شمایل

(ثبت: 165207)

چشم خدا بر تو ای بدیع شمایل

یار من و شمع جمع و شاه قبایل

جلوه کنان می‌روی و باز می‌آیی

سرو ندیدم بدین صفت متمایل

هر صفتی را دلیل معرفتی هست

روی تو بر قدرت خدای دلایل

قصه لیلی مخوان و غصه مجنون

عهد تو منسوخ کرد ذکر اوایل

نام تو می‌رفت و عارفان بشنیدند

هر دو به رقص آمدند سامع و قایل

پرده چه باشد میان عاشق و معشوق

سد سکندر نه مانعست و نه حائل

گو همه شهرم نگه کنند و ببینند

دست در آغوش یار کرده حمایل

دور به آخر رسید و عمر به پایان

شوق تو ساکن نگشت و مهر تو زایل

گر تو برانی کسم شفیع نباشد

ره به تو دانم دگر به هیچ وسایل

با که نگفتم حکایت غم عشقت

این همه گفتیم و حل نگشت مسائل

سعدی از این پس نه عاقلست نه هشیار

عشق بچربید بر فنون فضایل

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا