🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل ۵۵۰ : دیدم امروز بر زمین قمری

(ثبت: 165409)

دیدم امروز بر زمین قمری

همچو سروی روان به رهگذری

گوییا بر من از بهشت خدای

باز کردند بامداد دری

من ندیدم به راستی همه عمر

گر تو دیدی به سر بر قمری

یا شنیدی که در وجود آمد

آفتابی ز مادر و پدری

گفتم از وی نظر بپوشانم

تا نیفتم به دیده در خطری

چاره صبرست و احتمال فراق

چون کفایت نمی‌کند نظری

می‌خرامید و زیر لب می‌گفت

عاقل از فتنه می‌کند حذری

سعدیا پیش تیر غمزه ما

به ز تقوا ببایدت سپری

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا