🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
در انتهای جاده…
شاید…
قلبی باشد…
که برای من بتپد!
******************
شکوفه ها را بنگر…
که چگونه زاده میشوند..
از شاخه های خشک…
انگار خون بهارست…
در رگ درختان…
. که بجوش آمده…
و این…
آیه هایی ست…
که بر قلب عاشقان…
نازل میشود!
******************
“در انتظار لبخندی دوباره “
غمگین مباش و اشک مبار…
که بهار…
پشت دروازه شهر…
در انتظار لبخندی دوباره…
فرمان…
زایش شکوفه ها را…
فریاد میزند…!
******************
“شکوفه ببار “
پشت دروازه شهر…
ایستاده انگار
در انتظار لبخند ِ
دوباره ، بهار
غمگین مباش واشک مبار
نازنین که او
بر شاخه میزند صلا که ،
شکوفه ببار
******************
مدتهاست…
در پستوی زمان…
به زنجیر ش کشیده ام… !
ساعت را میگویم !
که بارقص عقربه هایش…
نبود تو را….
انگار….
جشن گرفته بود!
******************
بهاریه
زمستان رفت و سرما رفته گویی
شکوفه میدمد با عطر و بویی
هوا دارد بهاری میشود، زان
که میباردبه دشت تشنه باران
یخ دشت از خجالت آب گردید
بهم پیوست و رودی ناب گردید
زمین در تاب و تب چون بیقراری
از. آب ِ رود ، گردد آبیاری
جوان شد شاخه خشک درختان
گل و سبزه دمید از باغ و بستان
بشد دشت و دمن سرسبز و زیبا
چنان چون خلسه در صبحی فریبا
به روی شاخه گنجشکی غزلخوان
شده سرمست ِ بوی نوبهاران
زمین خوب آسمان خوب و بهاری
شده فصل قشنگ بی قراری
همه عاشق همه معشوق دلدار
تو گویی قلب دنیا گشته بیدار
******************
تحویل بگیر…
تمام خاطرات یکسال گذشته را…
تحویل بگیر…
تمام لحظه های تنهاییم را…
و…
تحویل بده…
او را….
تا در کنارش…
سال را تحویل کنم!
******************
تحویل
به. که تحویل دهم ؟ !
چرا تحویل دهم؟ !
وقتی…
تحویل نمی گیرد … !
******************
زمین خوب آسمان خوب و بهاری
شده…
فصل قشنگ…
بی قراری
******************
با تو
همه جا…
همیشه…
شکوفه خواهد رُست..
وقتی…
تو ….
بیایی….
عید من است…
******************
یک روز بگذشت
یک روز از بهاران ،
بگذشت و باز بی تو
بی تو…
بهار سرداست،…
سرداست نو بهاران.
******************
باید که در کنارم مانی تو ای نگارم
ای عاشقت دل من،
دل بی تو بی قرارست
در چشم من …
تو زیبا..
چون گل به سبزه زاران
******************
چون درد
در آن غروب دلگیر…
در انتظار بودم…
هجران تو…
چه سخت است
چون درد بیشماران
******************
آخرش دریا
بهاران میرسد از ره…
دلم شوق پریدن دارد و آواز…
مثال قاصدک
در باد و در دشتی
که پایانش ….
به دریا می رسد آخر
******************
قطره های چشم من…
می بارد از ابر بهار…
آسمان…
در انتظار…
یک بهار دیگر است…
******************
چه زیباست …
صدای برخورد…
قطرات باران…
بر سنگفرش خسته…
و چه دل انگیز است…
لمس قطره های عاشق…
با چشمانی بسته !
ببار باران…
ببار که منتظرند.
منتظرند…
چشمان بارانی ما…
******************
صخره می گرید…
و نهری می شود جاری…
میان سنگ ها…
می رسد بر گونه دشت و…
روان میگردد آنجا…
تا کُنَد سیراب…
جان تشنه خاک زمین را…
بی دریغ و …
سبزه ای روید…
و یا شاخه گلی زیبا…
از آن اشک زلال صخره تنها…
چه رویایی…!
که اشکی…
باعث لبخند یک گل می شود…
هم باعث رویش…
بهار بی بدیل اینجا …
دوباره پا نهاد انگار…
دوباره زندگی را ، عشق را،
معنی دیگر ببخشید…
******************
بهاران ، معنی آن واژه ای که
تو باشی و
منو….
یک جرعه از عشق…
******************
این چه قلبی باشد اندر
سینه مرحوم تو ؟
این شب جمعه …
برایش …
یک طبق خرما بخر!
******************
ساعت صفر ؟؟
آه…نمیدانم…
از آن لحظه ای که رفتی
دیگر ساعتم را کوک نکردم…
مگر ساعت صفر همان نیست؟!
******************
جمعه بی تو ، در بهاران ،
بی سبب شادم ولی…
در خیالم ، لحظه لحظه،
یاد تو فرمانرواست…
******************
هی… !
من با چشمانم
نفس می کشم… !!
وقتی…
تورا میبینم…
******************
و عشق…
در جریان است…
مانند..
رودخانه ای غمگین…
که …
با انبوهی از دلتنگی…
در شریان زندگی…
تکرار می شود…
******************
قفس تنگ دلم…
تا نشود جای غمی….
بایدم….
پر بکشم …
در دل…
گلزار غزل….
******************
لعنت به عقربه ها….
که ….
نبودن تو را
می دوند…!
******************
بی سبب چشمان مستت را
ز من پوشانده ای
قلب من
در دام تو افتاده از دام دگر
******************
من و…
این قلب …
پراحساس مرا…
ساده نگیر…!
******************
ای تو معشوق من ای یار من
ای زیبا رو
اندکی…
از خوشی …
لحظه ی …
پرواز بگو
******************
کتاب رنگ و رو رفته…
گلبرگهای…
تنها و…
خاموش…
ساعت در خواب…
آه…
خاطرات قشنگ من…
******************
از لحظه ای که رفتی،
ساعت هنوز صفر ست
بی تو دگر ندارد ،
مفهوم ساعت صفر !
******************
آه که چه طاقت فرسا ست…
و….
جانکاه….
که قلبم را …
بر شانه های خسته ام گذارم…
و هوار زنم….!
تا …
صداقت عشقم را…
دریابی….
******************
عطر دل انگیز شب بوها….
و ضجه عاشقی شان …..
دنیای احساس است …
بیگمان…
زانو میزنم به خشوع…
در پیشگاه عشق….
تا لمس کنم لحظه های…
آسمانی را…
و خیس شوم …
از ترنم اشکهای خسته…
که از شوق می بارند
******************
بغض ها …
چه سخت فرو خورده اند
و لحظه ها …
چه بی انتها….
قلب ها…
چه تنها می تپند….
عجب بازی غمگینی است…
داستان قلب و…
ساعت و …
عقربه!!
******************
من و پرنده
هر دو مُردیم…!
پرنده….
زنده به ارزنی بود…
ومن ….
به ارزنی از دلی….
افسوس….
دریغ کردند مردمان
******************
چه پریشان و گیجم …
آه خدای من…!
نکند بجای سیزده …
مرا به در کرده ،
از قلبی که…
سالها آشیانه تنهاییم بود !
******************
میدانم
تلاش بیهوده ای است
اما. تمام
سبزه های دشت را
گره خواهم زد
و تو را آرزو خواهم کرد
******************
باران که میزند،
انگارآسمان،عشق میبارد
انگارحس خفته درون
بیدارمیشوداز
صدای سمفونی زیبای قطرات
انگارنبض احساس است که میزند
این باران….
محشراست… !
******************
تمام شدم…
در پی او که…
تمام…
من…
بود…
******************
بیا آرام
در خیالم بنشین
میخواهم
از صدای نفس هایت
غزلی تازه بسازم
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (10):