🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
به فریب سفسطه تا جنون چه بلا نیامده بر سرم
که درون موطن خویشتن به ستوه آمده پیکرم
.
نه صدای پای عدالتی نه به کنج زمانه رفاقتی
چه کشم به چنگ شقاوتی که سرای مرده بسر برم
.
تونگو چگونه گسسته ام وبه انزوا بنشستم ام
به عیان ببین که شکسته ام به کدام فرقه رو آورم
.
به صفای باطن حق قسم ره کج روانه نمی شدم
چه بساط خفت زندگی که به گیتی آمده کیفرم
.
به فراز خاطره ام شبی که رمیدم از دل کو کبی
ز شراب عشوه لبالبی ، غم زندگی شده باورم
.
خجلم زاهل و عیال خود زجوان غرق ملال خود
زتمنیات محال خود گله را به نزد که آورم
.
نه به چهره مانده سلامتی نه به جلوه مانده هویتی
نه شکوه ماند ه نه شوکتی چه بلایی آمده بر سرم
…………
مرداد 1402
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (9):