🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۳۳۷ : دوشینه مهی به خواب دیدم

(ثبت: 190015)

دوشینه مهی به خواب دیدم

یعنی به شب آفتاب دیدم

شب ها به هوای خاک کویش

چشم همه را پرآب دیدم

هر گوشه ز تیر غمزهٔ او

دل خسته و بی حساب دیدم

از آتش شوق او به گلشن

مرغان همه را کباب دیدم

یک نکته ز هر دو لعل او بود

هر نشئه که در شراب دیدم

در هر سر موی صید بندش

صد پیچ و هزار تاب دیدم

در هر خم عنبرین کمندش

یک جمع در اضطراب دیدم

در عشق هر آن دعا که کردم

یک جا همه مستجاب دیدم

دل های شکسته را ز وصلش

یک سر همه کامیاب دیدم

آسایش جان اهل دل را

در کشمکش عذاب دیدم

طومار گناه عاشقان را

سر دفتر هر ثواب دیدم

از بادهٔ چشم او فروغی

مردم همه را خراب دیدم

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا